☆برایحفظرنکینگداستان،لطفاستارهدادنبهپارتهاروفراموشنکنید♡☆
روزای سرد زمستون گذشت و هیچ اتفاق خاصی پیرامون ما رخ نمیداد. سرمون تو کتاب بود و از هیچ شیطنتی هم خبری نبود.
بک بیشتراز هروقتی تو زندگیش آروم بود،لبخند میزد و سربسر کسی نمیذاشت! تصورش هم نمیکردم اونقدر به کریس وابسته باشه. و متوجه شدم هرشب جدای از ما باهم یا صحبت میکنن یا تکست میدن.
بهار هم جذابیت خاصی نداشت.حالا که امتحانات نزدیک تر بود همه به وضوح ساکت تر شده بودیم.سو و چن هیونگم مشغول درس هاشون بودن.
و در آخر امتحانات سال 11ام با بهترین نمرات سپری شد و مهم ترین اتفاقی که تواون مدت افتاد برگشتن خواهر زاده ی مادر بزرگ ،پارک چانیول ،از آمریکا بود!
چانیول،دوست قدیمی ما، 10سالگی مجبور شد ترکمون کنه و با خانواده اش به آمریکا بره تا مادرش بتونه سرطانش رو درمان کنه.
بعد از درمان همونجا موندگار شدن و حالا بعد از 7سال به طرز نفس گیری جذاب و قد بلند برگشته بود.که البته هنوز همون قدر شیرین و خوب بود و رفتارش تغییری نکرده بود..
برگشتن چان یه اتفاق خیلی خوب بود.همه چیز با اون پسر پرسرصدا و شاد، بهتر بنظر میرسید.
مخصوصا که این روزها، بک هم بیشتر میخندید.
بعداز اون همه یکنواختی سال تحصیلی،تابستون خیلی خوب سپری میشد.سعی میکردیم از تمام لحظات لذت ببریم بدون اینکه به چیزی غیر از خودمون فکر کنیم.
هفته ی دوم کریس هم برگشت تا تابستون رو باما بگذرونه.
جز نبود اون مجسمه ی یخی که من به خودم قول داده بودم بهش فکر نکنم،هیچ مشکل دیگه ای تو دنیامون نبود.
و همون باعث میشد هرازگاهی به طرز قابل لمسی توخودم برم و یه ساعت هایی رو کوفت بقیه کنم. اما هروقت دچار این حالت های بیحوصلگی شدیدم میشدم یه نفربود که بخاطرش میتونستم "گور بابای همه ی مجسمه ها "ای بگم و دوباره خوش بگذرونم.
سوهو هیونگم از همون اول بعنوان فرشته ی قسم خورده ی من پا به اون کوچه گذاشته بود و من بی نهایت ازش ممنون بودم.
"یک سال بعد...."
شیو:اهههه...بجنب بکی چقدر لفتش میدی!
بکی با اخم و تخم تو ماشین پشت صندلی راننده نشست.چان از آینه بهش خندید.
بکی:نیشت و ببند چان!من نمیفهمم!اون که قراره با دوستای جدیدش بیاد! پس این قشوم کشی مسخره چیه که راه انداختین!
لی:بکیه حسووود...
که یه لگد محکم از بک خورد و از روی صندلی عقب افتاد و پخش زمین شد و آخ بلندی گفت
YOU ARE READING
🎴 MᴀᴅNᴇsS 1 | دیوونگیاول 🎴Sehun Book 📘
Science Fiction📘 ژانر : درام⚡رمنس⚡ روانشناسی ⚡ انگست 📕کاپل : سکای⚡ کایهون ⚡ کریسبک ⚡ چانبک ⚡ سولی ⚡ شیوچن 🖋گاهی لازمه دیوونگی کنی. گاهی دیوونگی کردن، تنها چاره اته. چاره ی من جونگین بود. باید دیوونه اش میشدم... ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📝#دیوونگی...