🎴 MᴀᴅNᴇsS | p①⑧

450 78 0
                                    

●لطفا‌ستاره‌دادن★به‌پارت‌روفراموش‌نکنید●


با صدای باز و بسته شدن در ازم جدا شد و به ستون تکیه داد.

هیچ حرکتی نتونستم تو بدن خشک شده ام ایجاد کنم.فقط مردمک چشمم رو چرخوندم تا صورتش رو پیدا کنم. مسخ شده بودم و دستام، کنار بدن بیحرکتم افتاده بود.

مادربزرگ : چای بابونه دم کردم. بخورین که زودتر باید برین. جونگین انقدر پسر من و اذیت نکن ذلیل مرده!

جونگین خندید و بعداز بوسه ای که روی گونه ی مادربزرگ گذاشت سینی رو از دستش گرفت.

+ من غلط بکنم مامانی... آخه کی دلش میاد این پیشی ملوس و اذیت کنه؟؟

مادربزرگ تن صداش و پایین آورد و سمت جونگین خم شد.

مادربزرگ: همین گربه بعضی وقتا از یه ببر خطرناک تره... از بچگی همینطور بود... مواظب خودت باش و انقد سربسرش نذار! بیاین پسرا برا شماام آوردم.

بخش آخر جمله اش رو با صدای بلندی گفت و من متوجه حضور کریس و کیونگسو تو ورودی باغ شدم.

با لمس بازوم توسط جونگین از خلسه خارج شدم. نگاهم و با ترس به سمت صورتش کشیدم اما چیزی که اونجا دیدم یه لبخند شرمگین خیلی آشنا بود.

سو : مادربزرگ دوست داری برات سوغاتی چی بیارم؟؟

مادربزرگ آه غلیظی کشید.

مادربزرگ : نوه... فقط تو زندگیم یه نوه ی کوچولو موچولو میخواستم که شبیه یکی از شما جونورا باشه... اما حالا نگاه کن... نمیدونم چه اتفاقی داره برای پسرامون میفته.

سو : من برات نوه میارم مامانی قول میدم!

مادربزرگ : تو یکی حرف نزن کیونگی!تو از همشون بدتری! ازبچگی فقط چشمت-

سو : آآآآ چقدر دیر شد! بچه ها باید عجله کنیم! خدافظ مامانی مواظب خودت باش.

گونه اش رو بوسید و با نهایت سرعت از باغ خارج شد. کریس با خنده چایش رو سر کشید.لیوانش رو تو سینی گذاشت. مادر بزرگ رو بغل کرد و بوسید.

کریس : زود برمیگردم پیشت مامانی خوشگلم... پسرا بجنبین.

جونگین سریع لیوان خودش رو برداشت و لیوان منم به دستم داد.

نگاهش کردم. اون الان دقیقا کدوم جونگین بود؟؟

درحال نوشیدن چایش نگاهش به نگاه من برخورد کرد و با اشاره ی چشم ازم خواست عجله کنم. بدون حرفی سرم رو سمت مادربزرگ که با علاقه به ما دونفر خیره شده بود چرخوندم.

لبخندی زدم و یک نفس محتویات نصفه لیوان رو سر کشیدم.

مادربزرگ: مواظب هم باشین .به سلامت برگردین. اگرم دلتون خواست میتونین یه کیف خیلی گرون قیمت از یکی از فروشگاه های بزرگ مرکز شهر برام بگیرین. قول میدم قبولش کنم.

🎴 MᴀᴅNᴇsS 1 | دیوونگی‌اول 🎴Sehun Book 📘Donde viven las historias. Descúbrelo ahora