🎴 MᴀᴅNᴇsS | p①⑦

449 84 0
                                    

¤لطفا♡ستاره‌دادن☆به‌پارت‌رو‌فراموش‌نکنید¤

+ آماده ای هون؟؟

سررسیدم رو یه دور تو دستم چرخوندم و با یه مکث چندثانیه ای دوباره تو قفسه گذاشتمش... بعید دونستم وقت کنم تو سفر توش چیزی بنویسم.

_ آره... اومدم...

چمدونم رو دنبال خودم بیرون کشیدم و از اتاق خارج شدم. چمدون سفید جونگ کنار راه پله بود اما خودش از اتاق روبرویی بیرون اومد. شلوار جین روشن و پیرهن سفیدش تو تنش عالی بود.

ناخودآگاه لبخندی به صورت قشنگش زدم که باعث خنده ی اون شد.

+ اینجوری تیپ میزنی، اگه یکی دیگه عاشقت شه، چیکار کنم هون؟؟

دستم و سمت یقه اش بردم تا دکمه ی دومش و که به نظرم بی جهت باز بود، ببندم.

_ چه اهمیتی داره وقتی توی لعنتی، با این رنگ پوست لعنتی ترت، همه ی حواس منو برداشتی واسه خودت...؟

آهی کشید و سری به تاسف تکون داد و نگاهش رو روی نقطه نقطه ی صورت من گردوند.

+ همینطور هیچ احمقی مثل من نمیتونه با این طرز ابراز احساسات تو بال دربیاره...

_ انقدر بابتش متاسفی؟

+از پرواز میترسم هون... میترسم گمت کنم... آخه من مثه تو بلد نیستم حرفای قشنگ برات بزنم... اون بالا تنها میمونم.

دستمو پشت کمرش انداختم و سمت خودم کشیدمش.

_ تا وقتی میتونم از این فاصله ببینمت، با من راجع به قشنگیا حرف نزن.

بوسه ای به نوک بینیش زدم که آهی کشید.

+ بهرحال ممنون که یقه ی پیرهنت و خودت میبندی.

خندیدم و ازش فاصله گرفتم.

_آخه اگه یقه ام دست تو بیفته برنامه کاملا عوض میشه!

+ نه که توام بدت میاد! چمدون و بده من!

نگاهی به سرتاپاش انداختم.

_سعی کردم دیشب مطمئن شم حمل چمدونا با منه...چطوریه که هنوز تو بهتراز من راه میری؟!

+بیا فک کنیم کلاهت دیگه پشم نداره اوه سهون.

دسته چمدون رو از دستم گرفت و سمت پله ها رفت. دوتا چمدون و خیلی راحت تا پایین برد و من هنوز کمرم از حرکات ناگهانیم درد داشت.

سری به تاسف برای وضعیت خودم تکون دادم، انگشت اشاره ام رو به پوست نازک شده ی گونه ام کشیدم و آروم از پله ها پایین رفتم.

+هنوز نمیفهمم چجوری سفر دوتاییمون تبدیل به تور گردشگری شد!

به صورت مظلوم و لبای آویزونش نگاه کردم.سرش پایین بود و داشت گوشی جدیدش رو چک میکرد.

🎴 MᴀᴅNᴇsS 1 | دیوونگی‌اول 🎴Sehun Book 📘Where stories live. Discover now