🎴 MᴀᴅNᴇsS | p①⑤

465 83 1
                                    


¤لطفا‌ستاره‌دادن☆به‌پارت‌رو‌فراموش‌نکنید♡¤

لو: نمیخوای بهش زنگ بزنی؟

_نمیگیره هیونگ... انگار واقعا خرابه... حالا چیکار کنم؟؟

لو: بذار الان بیلیطم و عقب میندازم میریم دنبالش.

_نه نه پیداش میکنم لو اینکارو نکن. برات دردسر میشه...

دستم و توی موهام فرو بردم و به جلو خم شدم. همون موقع سوهو با سینی نوشیدنی کنارمون نشست.

سوهو : چرا انقدر پنچرین باز؟!

لو: از جونگین بیخبریم...

سوهو: هنوز که دیر نشده. تازه ساعت 6عه. یکم دیگه صبر کنیم بعد یه فکری میکنیم.

بلند شدم و کنار پنجره رفتم. داشتم دیوونه میشدم.

_اما اون عادت نداره اینهمه ساعت منو نبینه...

زمزمه کردم... رو به خودم و ترس درونیم... ترس از اینکه جونگینم آرامشش رو جای دیگه ای پیدا کنه و دیگه من و نخواد... انقدر این ترس برام عمیق بود که تصور آسیب دیدنش برام خیلی بعید بنظر میومد.

شاید هیولای درونم ترجیح میداد جونگین آسیب ببینه اما ترکم نکنه.

لعنتی به خودم فرستادم و به صاحب دستی که روی شونه ام قرار گرفت نگاه کردم. سوهو هیونگ بهم لبخند آرامش بخشی زد. دستم و روی دستش گذاشتم .

همون لمس کوتاه بهم انرژی میداد. ذهنم هنوز به یاد داشت چطور با اون آدم ماه ها آروم شده بودم. ناخودآگاه بهش لبخندی زدم و گوشه ی ذهنم آرزو کردم کاش سوهو برادر واقعیم بود.

**

لو: مطمئنی نمیخوای بمونم؟؟ سهون با من رودروایسی نکن هنوز دیر نشده.

لبخندی بهش زدم تا خیالش رو راحت کنم.

_برو هیونگ کریس منتظرته... فقط قول بده زود به زود بیای باشه؟؟ رسیدی خبر بده. مراقب خودتم باش.

بغلم کرد.

لو: نگرانتونم سهون. مراقب باش باشه؟؟ منو بی خبر نذار.

ازم جدا شد. به چشماش نگاه کردم. واقعا نگران بود. مثل من.

آهی کشید و سمت ماشین کریس رفت. لحظه آخر قبل از سوار شدن دوباره بهم نگاه کرد. براش سر تکون دادم.

کاش لااقل میتونستم با خیال راحت بفرستمش. کریس با چهره ی گرفته و درهمش پشت فرمون نشست و حرکت کرد و به نشونه ی خداحافظی برام بوق زد.

نگاهی به خونه ی تاریک روبروم انداختم. نمیخواستم بدون جونگینم پام و اونجا بذارم. با دلی که مثل سیر و سرکه میجوشید بالا رفتم تا با سوهو فکری برای این اغتشاش ذهنی کنم.

🎴 MᴀᴅNᴇsS 1 | دیوونگی‌اول 🎴Sehun Book 📘Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon