¤لطفاستارهدادن☆بهپارتروفراموشنکنید♡¤
لو: نمیخوای بهش زنگ بزنی؟
_نمیگیره هیونگ... انگار واقعا خرابه... حالا چیکار کنم؟؟
لو: بذار الان بیلیطم و عقب میندازم میریم دنبالش.
_نه نه پیداش میکنم لو اینکارو نکن. برات دردسر میشه...
دستم و توی موهام فرو بردم و به جلو خم شدم. همون موقع سوهو با سینی نوشیدنی کنارمون نشست.
سوهو : چرا انقدر پنچرین باز؟!
لو: از جونگین بیخبریم...
سوهو: هنوز که دیر نشده. تازه ساعت 6عه. یکم دیگه صبر کنیم بعد یه فکری میکنیم.
بلند شدم و کنار پنجره رفتم. داشتم دیوونه میشدم.
_اما اون عادت نداره اینهمه ساعت منو نبینه...
زمزمه کردم... رو به خودم و ترس درونیم... ترس از اینکه جونگینم آرامشش رو جای دیگه ای پیدا کنه و دیگه من و نخواد... انقدر این ترس برام عمیق بود که تصور آسیب دیدنش برام خیلی بعید بنظر میومد.
شاید هیولای درونم ترجیح میداد جونگین آسیب ببینه اما ترکم نکنه.
لعنتی به خودم فرستادم و به صاحب دستی که روی شونه ام قرار گرفت نگاه کردم. سوهو هیونگ بهم لبخند آرامش بخشی زد. دستم و روی دستش گذاشتم .
همون لمس کوتاه بهم انرژی میداد. ذهنم هنوز به یاد داشت چطور با اون آدم ماه ها آروم شده بودم. ناخودآگاه بهش لبخندی زدم و گوشه ی ذهنم آرزو کردم کاش سوهو برادر واقعیم بود.
**
لو: مطمئنی نمیخوای بمونم؟؟ سهون با من رودروایسی نکن هنوز دیر نشده.
لبخندی بهش زدم تا خیالش رو راحت کنم.
_برو هیونگ کریس منتظرته... فقط قول بده زود به زود بیای باشه؟؟ رسیدی خبر بده. مراقب خودتم باش.
بغلم کرد.
لو: نگرانتونم سهون. مراقب باش باشه؟؟ منو بی خبر نذار.
ازم جدا شد. به چشماش نگاه کردم. واقعا نگران بود. مثل من.
آهی کشید و سمت ماشین کریس رفت. لحظه آخر قبل از سوار شدن دوباره بهم نگاه کرد. براش سر تکون دادم.
کاش لااقل میتونستم با خیال راحت بفرستمش. کریس با چهره ی گرفته و درهمش پشت فرمون نشست و حرکت کرد و به نشونه ی خداحافظی برام بوق زد.
نگاهی به خونه ی تاریک روبروم انداختم. نمیخواستم بدون جونگینم پام و اونجا بذارم. با دلی که مثل سیر و سرکه میجوشید بالا رفتم تا با سوهو فکری برای این اغتشاش ذهنی کنم.
BINABASA MO ANG
🎴 MᴀᴅNᴇsS 1 | دیوونگیاول 🎴Sehun Book 📘
Science Fiction📘 ژانر : درام⚡رمنس⚡ روانشناسی ⚡ انگست 📕کاپل : سکای⚡ کایهون ⚡ کریسبک ⚡ چانبک ⚡ سولی ⚡ شیوچن 🖋گاهی لازمه دیوونگی کنی. گاهی دیوونگی کردن، تنها چاره اته. چاره ی من جونگین بود. باید دیوونه اش میشدم... ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📝#دیوونگی...