☆برایحفظرنکینگداستان،لطفاستارهدادنبهپارتهاروفراموشنکنید♡☆
سوال آخرو با نگاه گذرایی به سینه برهنه مون تقریبا داد زد.
اه...همونی که ازش میترسیدم. راستی ...بک چطور بود؟!قلبم تیری کشید. اگر حالش بد بود چی؟!اگر یادش مونده بود؟!اگر آسیب جدی دیده بود؟!
سرش رو به چهره ی نگرانم نزدیک کرد.
+سهون...؟؟
_آآآآ...آه خب...بک خیلی مست بود... نگرانش شدیم... اون تو مستی خیلی دیوونه بازی درمیاره...جین کمکمون کرد با من جابجا بشه.. فکر نکنم هنوز کسی خبر داشته باشه. باید با لوهان صحبت کنم!
حرکتی کردم تا شاید از روم بلند شه اما با چهره ای توش داد میزد "آره جون عمت" ای بهم خیره شده بود و همچنان روی بدن دردناک من نشسته بود.
+باور کنم دلیلت مستی بکهیون و نگرانیت برای اون بوده؟؟و اصلا بخاطر بازی مسخره ی اونا نگران و ناراحت نبودی؟؟
دقیقا تا کجا رو یادش بود؟!
_تو...کی خوابیدی؟!وقتی اومدیم تقریبا بیهوش بودی.
+اوه...خب...من...راستش یکم دارو مصرف میکنم... وقتایی که... خب... عصبی بشم... بهتره که بخوابم...بخاطر همین...
خب خداروشکر...! معذب پشت گردنش رو خاروند.
+حالا لازم نیست بحث و عوض کنی...اگه نمیخوای بگی ...نگو...
_جونگین...
لباش آویزون شده بود...چقدر دوست داشتنی بود... باید چیزی که میخواست رو بهش میدادم.
_ لوهان بهم گفت ممکنه ناراحت و عصبی باشی... نمیخواستم... جز من ... کسی آرومت کنه...
به چشماش نگاه نمیکردم.جدا از صداقت کلامم،جملاتم یکم احساسی تر از اونی بود که بنظر میرسید و این برای من خیلی ساده نبود که بخوام تو چشماش نگاه کنم و لوس بازی دربیارم.
روم خم شد و فشار بدنش رو روی دستاش کنار سر من انداخت.
+تاحالا کجا بودی لعنتی...
بغض دوباره گلوم و به حصار خودش دراورده بود...برای منظوری که هر کدوم با خودمون میدونستیم اون جمله داره.
دوباره لبم رو بین لبهاش گرفت و میبوسید...دستاش صورتم رو مثل شی مقدسی قاب گرفته بودند.
میخواستم جامون رو عوض کنم اما تواناییش رو نداشتم.در آخر با تقه ای که به در خورد هردو از اون حال و هوا خارج شدیم
جین: پسرا ...وقتشه.
منظورش رو فهمیدم...صداش خیلی آروم اما رسا بود.
_بجنب جونگین...باید حاضر شیم...نباید بازی و ببازیم!
جونگین با کمک گیرایی بالاش سریع تراز من آماده شده بود و با تعجب به کندی حرکات من نگاه میکرد.نمیتونستم شلوارم رو درست پام کنم.
YOU ARE READING
🎴 MᴀᴅNᴇsS 1 | دیوونگیاول 🎴Sehun Book 📘
Science Fiction📘 ژانر : درام⚡رمنس⚡ روانشناسی ⚡ انگست 📕کاپل : سکای⚡ کایهون ⚡ کریسبک ⚡ چانبک ⚡ سولی ⚡ شیوچن 🖋گاهی لازمه دیوونگی کنی. گاهی دیوونگی کردن، تنها چاره اته. چاره ی من جونگین بود. باید دیوونه اش میشدم... ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📝#دیوونگی...