🎴 MᴀᴅNᴇsS | p①⑥

469 83 1
                                    

¤لطفا🌸ستاره☆دادن‌به‌پارت‌رو‌فراموش‌نکنید¤

+صدف یا گوشت؟؟

_گوشت.

بعد از نیم نگاهی به صفحه گوشیم، خاموشش کردم و روی میز انداختمش.

سرم رو سمت چپم، به پشتی مبل تکیه دادم، پاهام و تو سینه ام جمع کردم و مشغول تماشا کردن پسرک عسلیم شدم.

به حواس پرتیش وقتی میخواست با قدم های محکم و کشیده سمت یخچال بره، خندیدم.

_درد داری جونگ؟

صورت جمع شده اش رو، رو به من چرخوند.

+نه بابا درد چیه... فقط هرازگاهی یادم بنداز "جو" برای شرایط الانم مضره.

خنده ام عمیق ترشد. سرم رو عقب بردم و قهقهه زدم.

+ خیلی راضی ای از کارت. نه؟!

با چشمای اشکیم نگاهش کردم. حالا لبهاش آویزون شده بود و داشت تو فریزر دنبال چیزی میگشت.

_نه جونگ... از این وضعیت متنفرم.

مکث کرد.بهم نگاه کرد.

عمیق....

چیزی نگفت.

_میتونیم از بیرون غذا بگیریم.

+اما تو غذای بیرون دوست نداری.

منم چیزی نگفتم.ترجیح دادم تو جریان حرکاتش غرق بشم...

بعد از حدود ربع ساعت، با جعبه دستش، کنار من نشسته بود و داشت زیر و روش میکرد.

+یه چیزایی بود این تو...فک کنم اینه! بذار ببینم...خودشه...

پماد زرد رنگ و به گوش پاک کن مالید و روی گونه ی من کشید.

ثانیه ای بعد داشت با شک بهم نگاه میکرد و زیر لب حرف میزد.

+ چسب بزنم؟؟ نزنم؟؟ هوا بخوره بهتره فک کنم... انگشتت و چیکار کردی دیگه...

لبخند زدم. چقدر سفید رو تو تنش دوست داشتم. اون لعنتی بخاطر من حتی زمستون ام رکابی و شلوارک روشن میپوشید و گرمکنش رو حتما جوری تن میکرد که بتونم بازوهای ورزیده و عسلی رنگش رو ببینم و بی محابا هروقت خواستم، آروم به دندون بکشم.

با حس سوزش شدیدی هیسی کشیدم و از فکر خارج شدم. بازوم و بین دستاش گرفته بود و ناشیانه داشت معاینه میکرد. میخواستم برای اخمش از شدت تمرکز، درجا بمیرم.

+ مطمئنی تصادف کردی هون؟... انگار دعوا کردی... کبوده...

لبخند زدم.

_مگه نمیشه تصادفی با کسی دعوا کرد؟!

چشمای درشت شده اش رو دوخت به صورتم.

+ بازم گولم زدی؟؟

خندیدم و با یک حرکت بازوم رو از دستش بیرون کشیدم ، دور بدنش انداختم و به خودم فشردمش تا صورتش بهم نزدیکتر شه.

🎴 MᴀᴅNᴇsS 1 | دیوونگی‌اول 🎴Sehun Book 📘Donde viven las historias. Descúbrelo ahora