🎴 MᴀᴅNᴇsS | p①⑨

438 80 2
                                    

●لطفا‌ستاره★دادن‌به‌پارت‌رو‌فراموش‌نکنید●

+این خوبه هون؟!

نگاهم و از مجله روی پاهام گرفتم و به پسر عسلی گیجم دادم.

_نه جونگ... زیادی کلاسیکه.

با ناامیدی آهی کشید و با شونه های افتاده با فراک دستش دوباره بین قفسه های بیشمار بوتیک غیب شد.

بک:چاااان نمیتونم ببندمششش!

چان: یکی به من بگه چرا روز اولی باید سر از اینجا دربیاریم؟!این 23مین بند کفشیه که قراره براش ببندم!

به غرغرهای چان خندیدم و میدونستم برخلاف حرفاش، داره با عشق و علاقه دنبال اون پاپی دردسر ساز میره.

سو: تو چیزی نمیخوای سهون؟!

به پاکت های کنارم اشاره کردم.

_همین الانشم چمدونم کاملا پرشده.

سو: پس...

بهش نگاه کردم.کیونگسو آدمی نبود که برای زدن حرفی تعلل کنه.

_چی سو؟!بگو.

سو : میشه کمکم کنی؟!واقعا نمیدونم چی انتخاب کنم... همیشه شیومین کمکم میکرد این...مدت...

این مدت منظورش از زمان رابطه ی منو جونگین بود.چون ما عادت داشتیم همیشه باهم خرید کنیم.

دستم و روی پاش گذاشتم.

_با من غریبی نکن سو... دیدنت با این فاصله ای که هرلحظه بیشترش میکنی، واقعا دردآوره.

سرش رو پایین انداخته بود. از اون رفتارهایی که هیچوقت توقعش رو از سو نداشتم.

_پاشو سو... بریم ببینیم چی پیدا میکنیم.

فشار مختصری به پاش دادم و بلند شدم و همراه هم بین قفسه ها و چوب لباسی ها حرکت کردیم.

سو: این چطوره؟!

کت اسپرت روشن خیلی شیکی رو برداشته بود و داشت تو آینه براندازش میکرد. چشمام برق زد.

_ اومم...این رنگش بهتره سو.

کت نوک مدادی رو بیرون کشیدم و جلوش گرفتم.

_ببین... بیشتر بهت میاد.

سو: راس میگی... اینو میذاری سرجاش؟!

کت رو از دستش گرفتم و سایزش رو چک کردم و لبخند زدم.

_ اینو من برمیدارم.

مکثی کرد و با نگاه کوتاهی به چشمام ،سر تکون داد. چرخید و به مسیر ادامه داد.

**

+آههه... خسته شدم... خیلی سخت بود.

_خسته نباشی... بیا اینو بخور.

با خنده گفتم و همزمان درب قوطی نوشیدنی رو باز کردم و به دستش دادم.

بعد از برانداز کردنش سرم رو چرخوندم و به چان که داشت روی نیمکت روبرویی تو دهن بک آبمیوه میریخت ،نگاه کردم.

🎴 MᴀᴅNᴇsS 1 | دیوونگی‌اول 🎴Sehun Book 📘Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt