🎴 MᴀᴅNᴇsS | p②⓪

477 81 0
                                    

●لطفا‌ستاره★دادن‌به‌پارت‌رو‌فراموش‌نکنید●

+کجا میریم؟!

ساک رو پیدا کردم و از توش کت کرم رنگ رو بیرون کشیدم و پشت جونگین ایستادم.

_دستات

دست هاش رو از پشت صاف کرد تا کت رو تنش کنم.

+این از کجا؟!

سمت خودم برش گردوندم و یقه اش رو مرتب کردم.

_ حدس میزدم بهت بیاد...ولی نه دیگه اینقدر...

با تحسین به وجود بی نقصش خیره شدم. هرنقطه از اون آدم من و عجیب به وجد میاورد... ضربان قلبم بالاتر میرفت و بدنم داغ میشد.

جونگین به طرز عجیبی روی تمام علائم حیاتی من تاثیر گذار بود... و من این واقعیت رو سالها پیش کشف کرده بودم.

با تعجب برگشت و خودش رو تو آینه ی پشت سرش برانداز کرد.

+چرا اینجوری نگام میکنی هون؟!

_چون خیلی قشنگی...

خندید و بغلم کرد.

_من اونقدراام قشنگ نیستم هونی... مرسی که انقدر دوسم داری.

کنار گوشم گفت و جای نفس هاش رو بوسید و سریع ازم فاصله گرفت و سمت در رفت.

+این کته ام خیلی قشنگه...ممنون عزیزم.

به بازیگوشیش نگاهی انداختم و با لبخندی که ناخودآگاه با حضورش روی لبهام، تقریبا همیشگی شده بود، دنبالش رفتم.

داخل آسانسور، دستش رو به دستم رسوند و انگشتامون و بهم قفل کرد.

دستامون و بالا کشیدم و بوسه ای به قسمت تیره تر اون قفل زدم.

+نمیگی کجا میریم؟!

با توقف آسانسور از در بیرون رفتیم و درهمون حال جوابش رو دادم.

_خودت میبینی...

**

+وااااای...

خیره شدم به چهره ی بهت زده ی شیرینش.

_قشنگه نه؟!

نیم نگاهی به من انداخت و دوباره مشغول حیرت کردن خوردنیش از اون طبیعت بینظیر شد.

نگاهم و ازش گرفتم و به پایین تپه دادم.

دستم رو دور بازوی جونگین حلقه کردم و کمی به سمت خودم کشیدم تا نزدیکتر بایسته. نیم نگاهی کرد اما مخالفت نکرد.

+اینجا خیلی قشنگه هووون...

اما من قشنگی کنارم و با چشم و لب و دهن گرد شده اش ترجیح میدادم.

+چشات و ببند! ببین چه صدایی میاد!

پرسشی نگاهم کرد.سرم و به نشونه ی تایید تکون دادم و چشمام و بستم.

🎴 MᴀᴅNᴇsS 1 | دیوونگی‌اول 🎴Sehun Book 📘Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt