❇️Part 3❇️

199 19 0
                                    

بردمش بیمارستان، خونریزیش یکم بیشتر از حد معمولی بود

پرستار: باید بخیه زده بشه، زخم عمیقیه

- نههه درد داره(TT)

_ چقدر طول میکشه؟

پرستار: ۳ تا بیشتر نیاز نداره، زود تموم میشه

_ پس زودتر کارتون رو شروع کنید

- یااا من نمیخوام بخیه بزنن، به اندازه کافی درد کشیدم

_ وقتی میگن یعنی نیازه، نترس من پیشتم!

- واقعا که چقدر تاثیر داره

_ میخوای تأثیرش رو ببینی؟

- الان منتظر هر چیزی هستم که دردمو کم کنه-_-

پرستار: خیلی نگران نباشید، بهتون بی حس کننده تزریق میشه

- همونم درد داره(TT)

_ واای تو چقدر لوسی شارون۰_۰

- لوس نیستم، چون قبلش درد کشیدم دیگه طاقت ندارم

پرستار: الان بی حس کننده رو تزریق میکنم، خودش یکم درد داره ولی بعدش

دیگه هیچی احساس نمی کنید

- نهه، نمیخوام

دستش رو گرفتم و رو صندلی کنار تختش نشستم، بدنش یخ کرده

_ چرا اینقدر سرد شده؟

پرستار: چون ترسیدن، یکم بهشون قوت قلب بدید، مگه همسرشون نیستید؟!

_ نه هنوز

دیدم که پرستار رفت پایین و آمپولش رو آماده کرد، سرم رو بردم نزدیک سرش و صورتشو برگردوندم سمت خودم

_ اصلا ترس نداره، دردت گرفت دست منو فشار بده، اگر هم خواستی جیغ بزن، هیچ اشکالی نداره

- اما من.. اااااااااااااااییی(TT)

_ شارون منو نگا کن، چشماتو باز کن، ببین دیگه تموم شد

میدونم درد زیادی داره تحمل میکنه، اون از قبلش که به سختی شیشه رو در آوردم، این از الان، کاملا درکش میکنم

_ بهتری شارون؟!

- یکم

پرستار: ببین چیزی حس میکنی؟

پاشو نگاه کردم، پرستار با یه سوزن چند بار تو پاش زد ولی شارون چیزی نگفت

_ نه چیزی حس نمیکنه

- چرا جای من حرف میزنی؟

_ چون اگه حس میکردی تا الان اینجا رو گذاشته بودی رو سرت، چند بار سوزن زد تو پات ولی تو هیچی نفهمیدی

کار بخیه اش تموم شد، باندپیچیش کردن، نمیتونست خوب راه بره هم بخاطر زخمش هم بخاطر بی حسی

Forgotten love Where stories live. Discover now