اخه ببينيد چقدر خوبم من
به ساعت نکشید به قولم عمل کردم، اخه دلتون میاد بخاطر یه ووت، هم دیر بخونید، هم دل منو بشکونید
پس ووت بدین که معامله دو سر سوده^o^
*********************************بعد از تماس کریس نگران جونگین شدم، بهش زنگ زدم ولی به حرف کریس پی بردم چون جواب نداد، از اتاق رفتم بیرون، علاوه بر خدمتکار ها چند نفر دیگه با لباس مشکی وارد خونه شده بودن
- اینا کین؟
خدمتکار: جناب کیم دستور دادن تا برمیگردن محافظا اینجا باشن
اصلا باهاشون احساس راحتی نمیکردم، تو خونه خودم تحت محافظت بودم
به کریس زنگ زدم
£ چیزی شده شارون؟
- جونگین چند تا محافظ آورده تو خونه و قراره تا برمیگرده بمونن
£ خب حتما لازم بوده که چنین کاری کرده
- اما من اصلا احساس راحتی نمیکنم کریسسس، بیا پیشم
£ شارون من کار دارم!
- لطفا
£...
- میای؟
£ سعی میکنم، اما قول نمیدم
وقتی کریس این حرف رو میزد یعنی به خواسته ام عمل میکرد، خودمو سرگرم کردم، حدود ۲ ساعت گذشت تا زنگ خونه به صدا در اومد، رفتم پایین
- پس چرا درو باز نمی کنید
محافظ: دستور دادن نه کسی وارد بشه نه خارج
به آیفون نگاه کردم، کریس اومده بود
- درو باز کنید،برادرمه
محافظ: اما ما دستور داریم
- منم الان دارم بهت دستور میدم که درو باز کن، برادرم اومده که مواظب من باشه
وقتی دیدم واکنشی به حرف هام نشون ندادن خودم سمت آیفون رفتم
محافظ: خانم لطفا
- مطمئن نیستم اگر جونگین بشنوه با همسرش بد رفتاری شده باهاتون مثل قبل برخورد کنه
تا خواستم درو باز منم یکیشون از پشت دستامو گرفت و عقب کشید
- یاااااا به چه حقی به من دست میزنی
محافظ: ما دستور داریم حتی شده بزور مانع از خروج شما یا ورود کسی بشیم لطفا درک کنید
دستامو گرفتن و سمت پله ها بردن، گوشیم شروع کرد به زنگ زدن، حتما کریس بود
یکیشون دست کرد تو جیبم و گوشیمو در آورد و خاموشش کرد
- یاااا به چه حقی داری با من اینجوری رفتار میکنی! میفهمی من کیم؟
محافظ: شما خانم این خونه و همسر جناب کیم هستید، وظیفه ما هم محافظت از شما به هر نحویه، پس سوالی باقی نمیمونه
ESTÁS LEYENDO
Forgotten love
Fanfic❇️شخصیت ها: کای، چان، جیسو(شارون)، کریس، کیونگ ❇️ژانر: رمنس، معمایی، اسمات جونگین رئیس کمپانی لونار مون در پی اتفاقاتی با خواهر مامور ارشد NNS ازدواج میکنه، با خواهر کسی که در پی پیدا کردن مدرک کار های غیر قانونی علیه خودشه... و چی میشه زمانی که بخا...