بالاخره روز عروسی فرا رسید
از صبح زود همه در تکاپو بودن، امروز با یه شوق خاصی از خواب بیدار شدم
فکر کنم بدنم میدونه امروز چه روز مهمیه
- صبح بخیر مامان
¥ صبح بخیر عزیزکم
رفتم سمتش و بغلش کردم، یه آغوش مادر فرزندی، واسه کم کردن استرس
¥ باورم نمیشه اینقدر زود روز عروسیت رسید
- خودمم همینطورم وای نمیدونی مامان چه ذوقی دارم
¥ درکت میکنم، خودمم همینطور بودم، کاملا عادیه
یکم دیگه هم با هم حرف زدیم و صبحانه خوردیم
¥ سولار زنگ زد گفت خودش میبرتت آرایشگاه
- کی میاد؟
¥ دیگه باید برسه
- پس من برم وسایلم رو آماده کنم
¥ کمک نمیخوای؟
- اگر نیاز داشتم صدات میکنم
رفتم تو اتاقم، هر چیزی که بنظرم مهم و نیاز بود رو برداشتم، قراره لباس عروس رو بفرستن آرایشگاه، مطمئنم وقتی جونگین منو ببینه نتونه هیچ واکنشی نشون بدهB-)
زنگ خونه به صدا در اومد، حتما سولار اومده
همون طور که حدس میزدم، صداش از پایین میاد، اون از من بیشتر ذوق زده ست
+ عروسمون کووووو؟
- وای سولار اول صبی اینقدر داد و بیداد نکن
+ اههههه چه عروس بد اخلاقی داریماااا
- خودت بد اخلاقی، بجای این حرفا بیا بهم کمک کن
+ چشممممم، شما جون بخوااااااا
- دیونه
وسایل رو جمع کردیم و آماده شدیم، با چند تا پلاستیک سوار ماشین شدیم و بسمت آرایشگاه رفتیم
+ آخه من نمیدونم این دوماد بیچاره چه گناهی کرده که نباید زودتر عروسش رو ببینه؟
- فوضولیش به تو نیومده فوضول خانممم
+ البته از لحظه به لحظه آن عکس میگیرم براش میفرستم
- چنین کاری نمیکنی!
+ خواهی دید
- تو هم خواهی دید
رسیدیم، وارد آرایشگاه شدیم، وسایل رو بهشون دادیم، برای آرایش آماده شدم
آرایشگر: چرا نمیخوای به رنگ موهات تنوع بدی؟ شب عروسیته
- ممکنه رنگش رو که عوض کنم بهم نیاد و بد بشم
+ شاید هم آقا داماد دوس دارن رنگ موهات اینجوری باشه
- یاااااا سولار!
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Forgotten love
Фанфик❇️شخصیت ها: کای، چان، جیسو(شارون)، کریس، کیونگ ❇️ژانر: رمنس، معمایی، اسمات جونگین رئیس کمپانی لونار مون در پی اتفاقاتی با خواهر مامور ارشد NNS ازدواج میکنه، با خواهر کسی که در پی پیدا کردن مدرک کار های غیر قانونی علیه خودشه... و چی میشه زمانی که بخا...