🚨 اخطار جدی:
اپ فیکشن ها توی تلگرام و واتپد اونم با آیدی خودم فقط قرار میگیره و به هیچ وجه نوشته هام توی هیچ اپلیکیشن ایرانی یا سایت قرار نگیره یا نوشته هام بازگردانی نشه ، اگه میخواستم حتما خودم انجامش میدادم ، پس کارهای منو به هیچ وجه کپی یا بازگردانی نکنید ..🚨اخطار دوم:
لطفا کسایی که از این مسئله باخبر میشن حتما به من اطلاع بدن و مطمئن باشین این بهترین کاریه که میتونین درحق یه
نویسنده ای که کلی زحمت میکشه کرده باشین ..💭🌵☁️🌵💭🌵☁️🌵💭🌵☁️🌵💭
خودشُ روی تخت سر وته کردُ رو دیوار اتاقش چشم گردوند ..
رنگ قهوه ای که با ریسه های LED تزئین شده بودن و شبها وقتی همه جا خاموش میشد زیبایی بیشتری از خودشون نشون میدادن ..پاهاشُ رو قسمتای خنک تشکش میکشید و با اینکه مغزش داشت میومد تو دهنش بازم سعی کرد زمان بیشتری رو توی این حالت سپری کنه .
داشت خودشُ تنبیه میکرد ، برای اینکه خون حسابی به کلش برسه و فکر بودن با شخص رویاهاش رو فراموش کنه ..
_ولی اخه مگه میشه؟ضربه ای به گوشه سرش زد وَ سعی کرد ضربه ش طوری باشه که زیاد درد نگیره .
نگاه کلافش چرخ خورد و روی ساعت زردش نشست ، جای شماره ها جوجه و لیمو توش کاشته بودنُ دلش میخواست برای الان و بارهایی که قبلا ، حسابش از دستش در رفته قربون صدقش بره .
ولی با حس اینکه معده ش یجایی نزدیک دهنش درحال بیرون زدنه سریع خودشُ بالا کشید ، انقدر اون پایین مونده بود که این بالا همه چیزُ دوتا میدید .از حرص چشماشُ مالید و وقتی بازشون کرد اوضاع بدتر بود ، حالا داشت وسایل تو اتاقشُ سه تایی میدید ، پوفی کشید و با بهم ریختن موهای پشتش سرشُ پرت کرد رو بالشت .
_پس چرا نمیاد الان همه جارو میبندن
البته که منظورش از همه جا فقط همونجایی بود که مد نظرش قرار داشت و بی قراری هایی که حتی خودشم درک نمیکرد چرا اتفاق میوفتن چه برسه به دوستش .با صدای مادرش فهمید که بالاخره دوستش تشریفشُ آورده ، رو تختش نشستُ به در خیره شد انقدر که برق آبِ جمع شده تو چشماش بهش تلنگر زد که قرار نیست اون عوضی پاشُ تو اتاقش بذاره .
از رو تخت پایین پرید و با نگاهی تو آینه به خودش سمت در اتاقش قدم برداشت ، وقتی اومد بیرون دوستشُ دید که بیخیال رو مبل لم داده و داره با گوشیش ور میره ._هـــی
سر جیمین بالا اومد و نگاهی بهش انداخت ، تو نگاش همه چیز پیدا میشد جز پشیمونی و ندامت!
_بریم؟!
جیمین بلند شد و با درهم شدن صورتش ، نگاه متعجب جونگ کوک رو ندید ..
_چیزیت شده؟با جواب نگرفتن از دوستش با دو قدم بلند خودشُ بهش رسوندُ از شونش گرفت:
_با توام خب .. چته؟
با لحنی که خیلی نرم بنظر نمیرسید برگشت سمتشُ زیرلب چشم تو چشمش غرید:
_درد دارم .. حالا خیالت راحت شد؟
![](https://img.wattpad.com/cover/218272405-288-k256328.jpg)
YOU ARE READING
True Love
RomanceCOMPLETED داستان امگایی که برای رسیدن به آلفای جذابی که اصلا حتی جفتش محسوب نمیشد مجبور شد بوی عطری که از خودش ساطع میکرد رو سرکوب کنه تا بتونه شانسی برای رسیدن بهش رو داشته باشه .. با همه ی این خطرا آیا تهیونگ حاضر بود قبولش کنه؟ 𝐹𝑙𝑢𝑓𝑓 𝑅𝑜𝑚...