𝐄𝐩 20

4K 706 107
                                    

هردوشون پشت در نفسی گرفتن و جونگ کوک با بالا آوردن دستش خواست زنگ رو بصدا دربیاره که خیلی یهویی در مقابل صورتای خشک شده و چشمای بیرون زدشون باز شد و نگاه خشک و بی حالت پدر مادر جونگ کوک نمایان شد.
_س سلام
اولین گندشون تو اولین دیدار رسمی رو جناب امگا زد ، حالا اگه پدر مادرش کمی به این قضیه شک داشتن حرکت هول کرده ی پسرشون باعث میشد تا به این شک ایمان بیارن.
_سلام روزتون بخیر
تهیونگ هم دست کمی از جونگ کوک نداشت ، لحنش جوری بود که انگار بزور دارن از دهنش حرف میکشن و تایم استرس زایی که توش قرار داشت کم کم داشت عصبیش میکرد.
_بیاین تو
با حرف مادرش و پایین کشیدن گاردشون به همراه تهیونگ وارد خونه شدنُ جونگ کوک داشت جدای از همه ی مشغله های ذهنیش فکرمیکرد که چقدر دلش برای اتاقش تنگ شده.
آلفا با دیدن جفتِ تو هپروت رفتش سری به نشونه تاسف تکون داد و با احتیاط بعد از نشستن پدر امگا با فاصله رو گوشه ای ترین مبل جا گرفت.
_جونگ کوک توام بیا بشین!
لحن محکم پدرش باعث شد امگا با خجالت از زیر نگاه هرسه تاشون رد شه و یجایی نزدیک تهیونگ بشینه.
_خب منتظر توضیحتون هستم!
نگاه پراسترس جونگ کوک رو صورت بی حالت آلفا نشست و ناامید از اینکه اون شروع کننده باشه خودش برگشت تا راجب خودشون خیلی مسالمت آمیز به پدر و مادرش توضیح بده اما همینکه خواست دهن مبارکش رو باز کنه با شنیدن صدای تهیونگ ترجیح داد تا بسته نگهشداره..
_ما جفت همیم آقای جئون
بعد زدن حرفش سرشُ پایین گرفت و با استرس پرسینگ لبشُ داخل دهنش کشید و زبون زد.
سکوت تو اون زمان اصلا چیزی نبود که دنبالش باشه فقط میخواست پدر امگا حرفی بزنه و تکلیفشُ مشخص کنه.
جونگ کوک از فضای سنگین بینشون ناخواسته دستی روی مارک گردنش کشید و نگاه مظلومش رو سمت پدرش که انگاری تو هپروت رفته و خشک شده بود گرفت.
_بابا حالت خوبه؟
با شنیدن صدای پسر نگاه مرد بهش وَ نگاه آلفا و مادر امگا سمت مرد تو هپروت رفته کشیده شد ، آقای جئون با حالت معذب طوری روی مبل خودشُ جمع و جور کردُ گلویی صاف کرد.
همه منتظر بودن تا مرد حرفی بزنه اما جمع کردن خودش انگار به دور از انتظار بود که حتی مادر امگا روهم به تعجب انداخت:
_خوبی مرد؟
جئون نگاه هول کرده ای به زنش انداخت:
_آره .. آره خوبم ( برگشت و به پسر خودش و اونیکه ادعا میکرد جفتشه خیره شد ) خب .. خب همونطور که از قبل به پسرم گفتم من مشکلی با این قضیه ندارم . .
یه مرتبه سکوت کرد و تهیونگ‌ با چشمای گرد شده تو همون حالت فریز شد ، اینجا چخبر بود؟
جو بینشون انقدر معذب کننده شده بود که مادر جونگ کوک مجبور شد برای شکستن این فضای سنگین از جاش بلند شه و با گفتن″ میرم قهوه درست کنم″ کمکی بکنه تا همشون از اون حالت دران.
آلفا اولین نفری بود که خودشُ عقب کشید و زیر گوش جونگ کوک پچ پچ کرد:
_مثل اینکه پدرت بدتر از ما استرس داشت
جونگ کوک با برگردوندن نگاش سمت آلفا با دیدن حالت صورتش که بین خندیدن و نگهداشتن خودش حسابی تو جنگ بود جفت لباشو داخل دهنش کشید تا خندیدنش غرور پدرش رو جریحه دار نکنه وَ با گفتن ″ ببخشیدی″ با بلند شدن از جاش از جمعشون فاصله گرفت تا پیش مادرش که حسابی خودشُ مشغول کرده بود بره.

True LoveDonde viven las historias. Descúbrelo ahora