هردوشون پشت در نفسی گرفتن و جونگ کوک با بالا آوردن دستش خواست زنگ رو بصدا دربیاره که خیلی یهویی در مقابل صورتای خشک شده و چشمای بیرون زدشون باز شد و نگاه خشک و بی حالت پدر مادر جونگ کوک نمایان شد.
_س سلام
اولین گندشون تو اولین دیدار رسمی رو جناب امگا زد ، حالا اگه پدر مادرش کمی به این قضیه شک داشتن حرکت هول کرده ی پسرشون باعث میشد تا به این شک ایمان بیارن.
_سلام روزتون بخیر
تهیونگ هم دست کمی از جونگ کوک نداشت ، لحنش جوری بود که انگار بزور دارن از دهنش حرف میکشن و تایم استرس زایی که توش قرار داشت کم کم داشت عصبیش میکرد.
_بیاین تو
با حرف مادرش و پایین کشیدن گاردشون به همراه تهیونگ وارد خونه شدنُ جونگ کوک داشت جدای از همه ی مشغله های ذهنیش فکرمیکرد که چقدر دلش برای اتاقش تنگ شده.
آلفا با دیدن جفتِ تو هپروت رفتش سری به نشونه تاسف تکون داد و با احتیاط بعد از نشستن پدر امگا با فاصله رو گوشه ای ترین مبل جا گرفت.
_جونگ کوک توام بیا بشین!
لحن محکم پدرش باعث شد امگا با خجالت از زیر نگاه هرسه تاشون رد شه و یجایی نزدیک تهیونگ بشینه.
_خب منتظر توضیحتون هستم!
نگاه پراسترس جونگ کوک رو صورت بی حالت آلفا نشست و ناامید از اینکه اون شروع کننده باشه خودش برگشت تا راجب خودشون خیلی مسالمت آمیز به پدر و مادرش توضیح بده اما همینکه خواست دهن مبارکش رو باز کنه با شنیدن صدای تهیونگ ترجیح داد تا بسته نگهشداره..
_ما جفت همیم آقای جئون
بعد زدن حرفش سرشُ پایین گرفت و با استرس پرسینگ لبشُ داخل دهنش کشید و زبون زد.
سکوت تو اون زمان اصلا چیزی نبود که دنبالش باشه فقط میخواست پدر امگا حرفی بزنه و تکلیفشُ مشخص کنه.
جونگ کوک از فضای سنگین بینشون ناخواسته دستی روی مارک گردنش کشید و نگاه مظلومش رو سمت پدرش که انگاری تو هپروت رفته و خشک شده بود گرفت.
_بابا حالت خوبه؟
با شنیدن صدای پسر نگاه مرد بهش وَ نگاه آلفا و مادر امگا سمت مرد تو هپروت رفته کشیده شد ، آقای جئون با حالت معذب طوری روی مبل خودشُ جمع و جور کردُ گلویی صاف کرد.
همه منتظر بودن تا مرد حرفی بزنه اما جمع کردن خودش انگار به دور از انتظار بود که حتی مادر امگا روهم به تعجب انداخت:
_خوبی مرد؟
جئون نگاه هول کرده ای به زنش انداخت:
_آره .. آره خوبم ( برگشت و به پسر خودش و اونیکه ادعا میکرد جفتشه خیره شد ) خب .. خب همونطور که از قبل به پسرم گفتم من مشکلی با این قضیه ندارم . .
یه مرتبه سکوت کرد و تهیونگ با چشمای گرد شده تو همون حالت فریز شد ، اینجا چخبر بود؟
جو بینشون انقدر معذب کننده شده بود که مادر جونگ کوک مجبور شد برای شکستن این فضای سنگین از جاش بلند شه و با گفتن″ میرم قهوه درست کنم″ کمکی بکنه تا همشون از اون حالت دران.
آلفا اولین نفری بود که خودشُ عقب کشید و زیر گوش جونگ کوک پچ پچ کرد:
_مثل اینکه پدرت بدتر از ما استرس داشت
جونگ کوک با برگردوندن نگاش سمت آلفا با دیدن حالت صورتش که بین خندیدن و نگهداشتن خودش حسابی تو جنگ بود جفت لباشو داخل دهنش کشید تا خندیدنش غرور پدرش رو جریحه دار نکنه وَ با گفتن ″ ببخشیدی″ با بلند شدن از جاش از جمعشون فاصله گرفت تا پیش مادرش که حسابی خودشُ مشغول کرده بود بره.
![](https://img.wattpad.com/cover/218272405-288-k256328.jpg)
ESTÁS LEYENDO
True Love
RomanceCOMPLETED داستان امگایی که برای رسیدن به آلفای جذابی که اصلا حتی جفتش محسوب نمیشد مجبور شد بوی عطری که از خودش ساطع میکرد رو سرکوب کنه تا بتونه شانسی برای رسیدن بهش رو داشته باشه .. با همه ی این خطرا آیا تهیونگ حاضر بود قبولش کنه؟ 𝐹𝑙𝑢𝑓𝑓 𝑅𝑜𝑚...