مول وارانه خودشُ خم کرد و به قسمت تاریک بار رفت ، یواشکی سرشُ بالا گرفت تا بفهمه اون دونفر برای چی به اینجا اومدن!! نکنن بخاطر جیمین بود؟
عین آدمای دستپاچه دنبال جیمین گشت و تا خواست قدمی به جلو برداره اون دو نفر حالا دیگه پیش دوستش بودن و صبر کن الان چیشد؟ اون داشت یه دختر کنار جیم میدید؟ نکنه همونیه که میگفت؟_فاک!!
_چرا قایم شدی خوشگله؟
جونگ کوک نگاهشُ بالا کشید و همون پسر وسط بار رو دید ، لبخند دهن پاری کنی بهش زد و با استرس گفت:
_دارم سعی میکنم تو دید ینفر نباشم ..
پسر ابرویی بالا انداخت:
_اگه باشی چی میشه؟
پسرامگا بدون لحظه ای فکر کردن گفت:
_بفاک میرم اونم جلو همهنیشخند پسر پررنگ شد و دستشُ محکم بدون هماهنگی بالا کشید:
_اینکه خوبه .. مام لذت میبریم
نگاه جونگ کوک حالت بهت زده ای به خودش گرفت و درتلاش برای عقب کشیدن دستش زیرلب معترضانه گفت:
_ولــم کن (دوباره دستشُ کشید) نمیخوای ول کنی؟ میگممم ولم کننن .._نارا !!
دختر با شنیدن صدای بلند برادرش بین اون شلوغی دست جیمین و رها کردُ پسر تونست یه نفس راحت بکشه ..
_اوپا
نامجون با عصبانیت سمت خواهرش اومد و دستشُ کشید:
_مگه بهت نگفتم دیگه حقنداری پاتو اینجور جاها بذاری ، هان؟
نارا با حالت عنق کرده ای دستشُ به نشونه اعتراض کشید:
_با جفتم بودم تنهایی نیومدموقتی نگاه پرسشی نام بالا اومد و روی جیمین نشست ، پسر آلفا نگاه بدبختی به خودش گرفت و از عمق وجودش با تمام احساس سرشُ به چپ و راست تکون داد .. نامجون نفسی گرفت و دست خواهرشُ ول کرد:
_تو .. چند دقیقه بیا بیرون باید باهم حرف بزنیم!
جیمین با نگاه پسر به خودش اشاره زد:
_من؟
_نه پس من ..کلافه گفت و برگشت سمت در بار ، جیمین اب دهنشُ قورت داد و با نگاه مضطربی دنبال برادر جفتش به بیرون از بار رفت.
نارا به تهیونگ نزدیک شد و دستشُ گرفت:
_تــه اوپا
تهیونگ از گوشه چشم نگاه خشکی بهش انداخت و ضربه ای به پیشونیش زد:
_اگه فکرمیکنی از گندات خبرندارم و بهم نزدیک شدی باید بگم بهرحال تو هردو گزینه صورت مسئله فرقی نمیکنه ..لحن تهدید آمیزش باعث شد دختر با سروصدا اب دهنشُ قورت بده و گره دور دستشُ شل کنه:
_ولی نامجونم منو زد ، ببین!
زیر دستشُ که زخم کوچیکی رد انداخته بود نشونِ تهیونگ داد و لبشُ آویزون کرد ..
_مگه صدبار نگفتم وحشی بازی درنیار و تو گوش برادرت جیغ جیغ نکن؟ درضمن بار اخره دارم میگم (چشماشُ تو بار گردوند) برادر بزرگت و با اسم صدا نزن .. چنـ (نگاش رو شخصی که گوشه ی تاریک بار داشت تقلا میکرد و بدجوری ام آشنا بود نشست)نارا بدون توجه به نگاه تهیونگ از اخلاقش که کم از برادرش نداشت حرصی پاشو نامحسوس کوبید به زمین:
_اوپا توی خونمون دوربین کارگذاشتی یا نامجون اوپا بهت گزارش کارای منو میده؟
تهیونگ همونطور که درگیری اون دونفر رو زیرنظر داشت جوابُ دختر و داد:
_از زبون داداشت که هیچی درنمیاد ولی از بدنش زیر لگدای تو چرا !!
اخ و اوخش هنوز تو گوشمه.
![](https://img.wattpad.com/cover/218272405-288-k256328.jpg)
YOU ARE READING
True Love
RomanceCOMPLETED داستان امگایی که برای رسیدن به آلفای جذابی که اصلا حتی جفتش محسوب نمیشد مجبور شد بوی عطری که از خودش ساطع میکرد رو سرکوب کنه تا بتونه شانسی برای رسیدن بهش رو داشته باشه .. با همه ی این خطرا آیا تهیونگ حاضر بود قبولش کنه؟ 𝐹𝑙𝑢𝑓𝑓 𝑅𝑜𝑚...