Hot Chocolate

54 3 0
                                    

دیگر چه میخواهی وقتی که میتوانیم کنار پنجره بنشینیم و پرده های حریر را کنار بزنیم و همانطور که نور آتش گرم و زنده ی شومینه به برف های تلنبار شده ی لبه ی پنجره لبخند میزند بیرون را تماشا کنیم. یک لیوان شکلات داغ با شیر اضافه به دست تو بدهم و کنارت بنشینم. بلند شوی پتویی بیاوری و کنار هم جمع شویم. همانطور که به شانه ات تکیه داده ایم ایده ای به ذهنت برسد و بگویی بیرون را تماشا کن ولی پشت به من. بعد من بگویم چرا؟
تو بلند شوی بروی و بگویی الآن میفهمی. همانطور متعجب باز چراغ های بیرون را تماشا میکنم و بچه هایی که دارند آدم برفی درست میکنند. بیایی و موهایم را شانه بزنی و شروع کنی به بافتنشان. لبخند ریزی بزنم و منتظر بمانم تا شاهکارت تمام شود. هیچ گاه دوست ندارم گره هایی که با لطافت میبندی باز کنم. میگویی آخر این شکلات مرا یاد پیچش موهایت انداخت، نتوانستم دوام بیاورم. منم بگویم این شیرینی از فکر های توست. تو هم بگویی این بهترین چیزیست که در عمرم یاد گرفتم. میتوانم تمام لحظاتم را شیرین کنم. و باز هم به شانه ات تکیه دهم و بفهمم آغوشت از آتش شومینه گرمتر و خواستنی تر است.

**************************************
ووت و کامنت هرگز نشه فراموش، لاولی های خوب و باهوش*-*

Oneshot CollectionWhere stories live. Discover now