وقتی که مامورای مخفی به محله ی مورد نظرشون رسیدن سعی کردن همونطور که براش آموزش دیدن رفتار کنن. همونقدر حرفه ای که همه ازشون حساب ببرن و فک کنن که اونا واقعا جزو اون گنگ هستن در صورتی که هیچ کس اونا رو نمیشناخت. اونا راحت با مدارک شناسایی جعلیشون تونستن وارد بشن و بعد از اینکه از کوچه های باریک گذشتن با محافظ دم در خوش و بشی کردن تا از راه پله ی زیر زمین پایین برن. اون پایین هر کی مشغول کار خودش بود و انقدی که به محافظ اعتماد و اطمینان وجود داشت وارد شدن آن دو اصلا مشکوک به نظر نمی آمد. سوهو و چانیول همونطور که دم پله ها ایستاده بودن با هم پچ پچ کردن ولی نگاهشونو از اون خلافکارا بر نداشتن.
سوهو: خب برنامه ات چیه آقای ریسک؟
چانیول تک خنده ای زد.
چانیول: قطعه ها که دست توهه.
سوهو: آره.
چانیول: من میرم میگردم، واقعا نمیدونم اون میتونه کجا باشه ولی میخوام فقط بگردم. وقتی که کارت تموم شد بهم علامت بده.
سوهو: قبوله.
سوهو آروم انگشت کوچیکه ی چانیول رو گرفت و فشار داد.
سوهو: قول بده مراقب خودتی.
چانیول سرشو تکون داد و رفت. اون با قدمای آرومش از بین گانگستر ها و نوچه هاشون که مست و پاتیل اول صبحی روی زمین ولو شده بودن گذشت. این یکی از سخت ترین کارایی بود که میشد انجام داد چون اگه اشتباهی پاشو روی کسی میذاشت حتما گیر میوفتاد. کم کم از بین همه ی اون دود مواد مخدر که حتی بوشم عقل آدمو سالم نمیذاشت و تمام اون بوی شراب تخمیری محلی گذشت تا به اتاقای پشتی برسه. چانیول با نوک پا جلو میرفت و یواش دستشو آماده میکرد که اسلحه اشو از زیر لباسش بیرون بکشه. اتاقای آخر رو یکی یکی وارسی میکرد و فقط چشمش دنبال یه آشنا بود. چانیول پیش خودش عهد بسته بود بعدها اون کسی که ا/ت رو ازش دزدیده بود حتما به سزای اعمالش برسونه ولی فعلا نجات دادن ا/ت مهم تر بود. بالاخره وسطای راهرو رسیده بود. اتاقا هیچ کدوم در نداشتن و ورودیشون با پرده ی گل گل و نازکی پوشونده میشد. وقتی پرده رو کنار زد بالاخره ا/ت رو دید که توی بغل یه مرد چاق خوابیده. لباس سنتی و ساتن ا/ت روی آتیش خشمش بنزین ریخت. نگاهی به اون مرد خلافکار کرد که کل سینه اش پر از تتو بود. انقدی که خوابش عمیق بود از کنار لبش آب دهنش سرازیر شده بود پس دستشو از اسلحه اش کشید و آروم داخل رفت. کنار ا/ت خم شد و دماغشو گرفت که نتونه نفس بکشه. ا/ت یهو از خواب پرید و چانیول زود جلوی دهنشو گرفت که صداش اون مرد رو بیدار نکنه. با انگشت بهش علامت میداد که آروم باشه و خودشو از دست اون مرد بیرون بکشه. ا/ت که بغض کرده بود لبشو گاز میگرفت که صداش درنیاد. آروم خودشو ازین اسارت نجات داد و جلوی چانیول که ایستاد اونو بلند کرد تا روی شونه اش بندازه و همونجور که از شونه ی چانیول آویزون بود جلوی دهنشو میگرفت. چانیول اونو با یه دستش گرفته بود و سعی کرد قبل از اینکه بازم بین آدما راه بره مسیرشو پیدا کنه. تا دم پله ها رفت و این حتی برای خودشم عجیب بود اما همین که از پله بالا رفت محافظ جلوشو گرفت.
- هی وایسا ببینم، زن رئیس رو کجا میبری؟!
چانیول خونسردیشو حفظ کرد.
چانیول: گفت بندازمش تو آشغالا. اممم من کاری بهش ندارم.
- رئیس گفت؟!
چانیول: آره آره.
- باید صبر کنی بپرسم.
چانیول به سوهو بیسیم زد.
چانیول: کجایی تو؟!
سوهو: چی شده؟
چانیول: فک کنم دارم گیر میوفتم.
سوهو: چی؟! کجایی تو؟
چانیول: دم پله ها؟
صدای نفس سوهو اومد.
سوهو: میدونی که ما نباید گیر بیوفتیم.
چانیول: دستور چیه؟
سوهو: اجازه میدم اسلحه اتو استفاده کنی ولی فقط برای حفظ ماموریت. قرار نیس کسی رو تو دردسر بندازیم فهمیدی؟ بعد زود فرار میکنی. من خودم میام.
چانیول: ولی هیونگ!
سوهو: ولی بی ولی، من هنوز کارم تموم نشده.
چانیول نگاهی به محافظ انداخت که سعی میکرد به رئیس زنگ بزنه.
چانیول: ببین من یه دستور از رئیس دارم حتما مشکلتو حل میکنه.
- من باید برم پایین پیشش و ببینم.
چانیول: لازم نیس! اینجاس.
چانیول وانمود کرد که از جیب پشت شلوار داشت کاغذی رو درمیورد اما زود بعد از اینکه اسلحه اشو از سر کمرش بیرون کشید به سر محافظ کوبید و اونو زمین انداخت. محافظ دستشو روی پیشونیش گذاشت و به خودش پیچید که چانیول کفششو روی گلوی اون گذاشت.
چانیول: بی ارزش اگه تو رو بکشم کسی براش مهمه؟ تو کار من دخالت نکن و با دوستمم همکاری کن وگرنه بهت قول میدم... یه شب تو خواب خفه ات میکنم و کاری میکنم رئیستو تو خواب ببینی. مطمئن باش هر جای شهر باشی پیدات میکنم.
صورت محافظ که کم کم قرمز میشد تند تند به علامت تایید تکون خورد و چانیول پاشو برداشت تا اون دوباره نفس بکشه. روشو برگردونو و با خیال راحت رفت. ا/ت که هنوز داشت آروم گریه میکرد بی صدا به محافظ علامت داد که "راست میگه... فرار کن".**************************************
ووت و کامنت هرگز نشه فراموش، لاولی های خوب و باهوش*-*
YOU ARE READING
Oneshot Collection
Short Story✒مجموعه ای از تمام وانشات ها و داستان های کوتاه که گاه به گاه مینویسم و ارتباطی با هم ندارند. این ها فقط نشانه ی پرواز تخیل من است. ✒زمان آپ: هر وقت که قلم به پرواز درآید ✒وانشات درخواستی پذیرفته میشود افتخارات: 🌱#1-teen 🌱#1-kdrama 🌱#1-heartbreak