روز تولد ا/ت توی تقویم سونگیول پررنگ و با ماژیک صورتی علامت زده شده بود. از همون صبح زود آروم قرار نداشت که هر چی زودتر برن سر قراری که یه هفته قبل برای خودشون هماهنگ کرده بودن. سونگیول میخواست هر چیزی که میتونه انجام بده و فقط لبخند بانمک ا/ت رو ببینه. ژاکت نرمالوشو پوشید و بعد از اینکه گوشیشو توی جیبش گذاشت از خونه بیرون رفت. ا/ت روی یکی از نیمکتای مال بزرگ شهر نشسته بود و وقتی که سونگیول رو از دور تشخیص داد با شور و شوق دست تکون داد. سونگیول خندید و تموم قدمای باقی مونده رو دوید. وقتی که به ا/ت رسید دستشو گرفت و بعد از بلند شدنش پیشونیشو بوسید.
- تولدت مبارک بیبی!
+ وای مرسی اوپا! نمیدونم چطور ازت تشکر کنم که تونستی بیای. میدونم حتما کلی سرت شلوغه.
- اصلا حرفشم نزن. هیچی مهمتر از بیبی گرلم نیست.
سونگیول دستشو دور شونه های ا/ت گذاشت.
- حالا هم ازت میخوام هر چی که دوست داری بخری و اونجوری که دوست داری جشن بگیری. امروز صد در صد در اختیارتم.
ا/ت ذوق داشت و توی بغل سونگ یول بپر بپر کرد. سونگ یول که خنده اش گرفته بود یهو با سر پیشی ا/ت که از کیف روی نیمکت بیرون اومد شوکه شد.
- عه پیشیتم آوردی؟!
+ عاره، اشکال که نداره؟
ا/ت لباشو غنچه کرد. سونگیول لپ ا/ت رو کشید.
- معلومه که اشکال نداره.
مغازه دارا و مشتریای اون روز مال به سر و صدا و ادا و رفتار های اون دوتا عاشقی که با گربه اشون مدام ازین فروشگاه به اون فروشگاه میدوییدن و هی با پله برقی از یه طبقه به طبقه ی دیگه میرفتن خنده اشون میگرفت. سونگ یول همونجور که قول داده بود هر چی که ا/ت دلش میخواست براش خرید و برای هر کدومش صبر کرد تا ا/ت اون چیزی که دقیقا میخواد پرو کنه و اگه اندازه اش نباشه حتما جاش یه چیز دیگه انتخاب کنه. ا/ت یه هودی هلویی با کفش اسپرتای خامه ای خرید و سونگیول هم جدا یه کیف شیری با کیف آرایش گلبهی برداشت و توش رو پر کرد از رژلب و نرم کننده هایی که بوی تافی میوه ای میدادن تا با قاب گوشی ا/ت ستشون کنه. حتی در نهایت برای پیشی هم یه پلیور گرفت و همونجا کردن تن اون، گرچند پیشی انگار اصلا خوشش نمیومد و قیافه ی جدیش کلی اون زوج رو خندوند. هنوز هوا تاریک نشده بود که سونگ یول دست ا/ت رو گرفت و برد توی کافی شاپ طبقه ی پایین. اونجا ا/ت یه کیک گل رز و یه شیک توت فرنگی گرفت. ا/ت همونجور که نمیتونست خنده اشو متوقف کنه دست سونگیولو گرفته بود و براش حرف میزد. سونگ یول لبخند زد و به خودش افتخار کرد که تونسته بود روز ا/ت رو بسازه و باز هم باعث لبخند زدنش بشه.
+ تو بهترین اوپای دنیایی سونگیول شی! میدونستی؟
- چرا اینجور فکر میکنی؟
+ خب تو خیلی دست و دلبازی!
- اوه ا/ت اشتباه نکنا! من فقط برای تو اینجورم! تو از دلم خوب مراقبت کردی من وظیفه دارم همه جوره برات جبران کنم. درضمن تو هلوی کوچولوی خودمی!
ا/ت لپای صورتشو توی دستاش قایم کرد و گربه روی میز نشست.
+ یاااا پیشی بیا پایین الآن صاحب کافه میندازتمون بیرون.
سونگیون کمر پیشی رو گرفت و برد تا توی بغلش روی سر و بین گوشاشو نوازش کنه. پلیور پیشی رو درآورد.
- فک کنم الآن دیگه آروم بشینه.
گربه میویی کرد.
- میدونم، سلیقه ی مامانته.
ا/ت جدی جواب داد.
+ یااا سونگیولاااا!
KAMU SEDANG MEMBACA
Oneshot Collection
Cerita Pendek✒مجموعه ای از تمام وانشات ها و داستان های کوتاه که گاه به گاه مینویسم و ارتباطی با هم ندارند. این ها فقط نشانه ی پرواز تخیل من است. ✒زمان آپ: هر وقت که قلم به پرواز درآید ✒وانشات درخواستی پذیرفته میشود افتخارات: 🌱#1-teen 🌱#1-kdrama 🌱#1-heartbreak