ته هیونگ روی تخت خوابیده و به ستاره هایی که چراغ خوابش روی سقف درست میکرد چشم دوخته بود. چشمانش اصلا در حال و هوای خوابیدند نبودند و با کوچکترین حرکت آن ستاره های دروغین توجهشان جلب میشد. ته هیونگ غلطی زد و برگشت تا به چراغ نگاه کند. همانطور بی آزارانه روی میز کوچک کنار تخت نشسته بود. ته هیونگ به شیشه اش دستی کشی و سایه ی بزرگ لمسش را روی سقف نگاه کرد. همانطور که مبهوت نگاه کردن تغییرات آن میشد صدای جیرجیرک هایی که از بیرون پنجره می آمدند نگاه او را از سقف اتاق گرفتند. کمی بدون اینکه جایش را تغییر دهد به بیرون خیره شد. هیچ چیز جز سیاهی شب و چشمک های ریز ستارگان واقعی دیده نمیشد. به سمت چراغ برگشت و بعد از مکث کوتاهی آن را خاموش کرد. روی لبه ی تخت نشست و به سمت در اتاق برگشت. انگار کسی با صدای خش خش ملحفه ها بیدار نمیشد تا به او سر بزند. با قدم های بی صدا و کوتاه به سمت در شیشه ای اتاقش که رو به ایوان باز میشد جلو رفت. از پشت شیشه نگاهی به بیرون انداخت اما باز آن طور که دلش میخواست روحش را جلا نداد. به سمت تخت برگشت تا ببیند میتواند باز هم بخوابد یا نه؟ این بار موبایل را از کنار چراغ خواب برداشت و در شیشه ای را باز کرد. قدمی بیرون از اتاق روی چوب های ضخیم کف گذاشت. یک نفس عمیق کافی بود تا با بوی گل های شب بو لبخند به لبانش هدیه شود. چراغ کوچک بالای پنجره که نور گرم و زردی داشت روشن کرد. دلیل خاموش بودن آن جمع شدن پشه های مزاحم بود که الآن با بیرون بودن ته هیونگ دیگر اجتماعشان اهمیتی نداشت. با روشن شدن چراغ حشرات بیشتر جیر جیر کردند اما لبخند ته هیونگ خورده شد. به یاد آورد زمانی را که این نور چشمان تو را زیبا میکرد و موج موهایت را طلایی تر. نفسش را با صدا بیرون داد و سرش را پایین انداخت. کمی لبش را گزید و ابروهایش را خم کرد اما به این نتیجه رسید که کافی بود. دیگر این ظلم را بیشتر بر خود روا نمیدانست. قفل موبایل را بدون اینکه به ساعتش دقت کند باز کرد و نام تو را انتخاب کرد. وقتی که گوشی مدام بوق میزد سرعت تپش قلب ته هیونگ هم بالاتر میرفت. و بعد آن اتفاق هیجان انگیز شنیدن صدای تو!
- الو؟
- ا/ت!
- ته هیونگ... قرار بود دیگه زنگ نزنیم...
- من صد روز بی خوابی بدون تورو تحمل کردم، دیگه نمیتونم...**************************************
ووت و کامنت هرگز نشه فراموش، لاولی های خوب و باهوش*-*
YOU ARE READING
Oneshot Collection
Short Story✒مجموعه ای از تمام وانشات ها و داستان های کوتاه که گاه به گاه مینویسم و ارتباطی با هم ندارند. این ها فقط نشانه ی پرواز تخیل من است. ✒زمان آپ: هر وقت که قلم به پرواز درآید ✒وانشات درخواستی پذیرفته میشود افتخارات: 🌱#1-teen 🌱#1-kdrama 🌱#1-heartbreak