خانم رییس تلفن و دستم داد و ازم خواست خودم و کنترل کنم.بعد از بوق سوم برکا جواب داد.صدای جیغش توی گوشم پیچید:
_هــــــا چیــــــه چرا باید راجع به اون لعنتی بشنـــــوم
برای لحظه ای وجودم پر از خشم شد.اما باید جلوی رییس حفظ ظاهرمیکردم.اروم زمزمه کردم:
_سلام خواهر
برکا ساکت شد.صدای نفس های تندش و میشنیدم.سعی کردم اشک بریزم.با بغض فرمالیته گفتم:
_دلم برات تنگ شده.چرا من و تنها گذاشتی
خانم رییس با تاسف سرش و پایین انداخت و درحالی که میگفت "تنهات میزارم" از اتاق خارج شد.نفس راحتی کشیدم.صدای برکارو شنیدم:
_تو...
حالا که اون رییس احمق نبود میتونستم راحت باهاش حرف بزنم.لبخند خبیثی زدم و گفتم:
_بله خواهر کوچولو من هستم.
با مکث گفتم:
_لیسا
برکا جیغ کشید:
_خفـــــه شو
میدونستم تلفن و قطع نمیکنه.شاید چون...برکا گفت:
_تویه بدبخت فلک زده ای که حتی لایق فکر کردن به من هم نیستی.
بعد با لحن کنترل شده گفت:
_حالا که فکر میکنم خیلی خوبه که میتونم باهات حرف بزنم و تحقیرت کنم و...
پوزخند صداداری زدم و نچ نچ کردم.گفتم:
_نچ نچ نچ الان وقتش نیست.بهت زنگ زدم چون میخواستم بهت خبر بدم که به زودی میبینمت.
صدا بهت زده ش و شنیدم:
_چـــــی؟ غیر ممکنـــه.
باید مجبورش میکردم بیاد هومز کولینگ بنابراین باید بهش دروغ میگفتم:
_نه عزیزم.اونا همه شون مطیع حرف من هستن و هرکاری که بگم میکنن.
برکا خندهی هیستریکی کرد و جیغ زد:
_دروغـــه
_نه برکا.اگه حرف من دروغه پس چطور تونستم به تو زنگ بزنم؟
صدای نفس های تند برکا رو شنیدم.زمزمه کرد:
_چطور ...
حرفش و کامل کردم:
_چطور این کار و کردم؟ با طلسم بردگی.
برکا بازهم جیغ کشید:
_همچیـن طلسمی نیست.
خنده ی کوتاهی کردم:
_معلومه که هست.وگرنه من چطور تونستم باهات حرف بزنم؟
برکا خواست چیزی بگه اما اجازه ندادم:
_من به زودی میام بیرون و میبینمت، با یه لشکر برده. وهیچکس هم جلودارم نیست.به جز ....
YOU ARE READING
✪Evil Love : Chaelisa❂
Fanfictionژانر : 『اسمات، تخیلی، خوناشامی، رمنس』 کاپل : 『چهلیسا.جنسو』 خلاصه : 『لیسا مانوبان، ملکه ی خوناشام ها و سرزمین زیرزمینیه اما هرگز یک بیمار سادیسمی نیست.گرچه کسی حرفش و باور نمیکنه و پرستارش، پارک رزان، هم مستثنی نیست.لیسا توسط بهترین دوستش از تاج و تخ...