صدای فریاد بی حال رزان توجهم و جلب کرد، لباسش پاره شده بود و از شونه ش خون جاری بود.قلبم فشرده شد.سوران نزدیک و نزدیک تر اومد.هیچ راهی برای فرار نبود.با اخم چشمام و بستم که با شنیدن فریاد رز دوباره پلک هام از هم فاصله گرفت:
_بگیـــــــرش و بلندشــــو
بالا بردن سرم و دیدن سوران تو بیست سانتیمتریم، با افتادن شمشیری در کنارم و فرو رفتن سر تیغه ش، توی زمین مواجه شد.
با بهت به رزان که جیغ میزد و سوران با عصبانیت تکونش میداد زل زدم.اون شمشیر و برام پرت کرده بود و ازم میخواست بجنگم.من باید بلند میشدم.
دسته ی شمشیر گرفتم و با غرشی از زمین بیرو کشیدمش.گراز یک قدمیم بود.چشمام و بستم و شمشیر و تو بغلم نگه داشتم.رزی جیغ میزد:
_بهت میگم بلند شـــــــو
نزدیک تر:
_چه غلطی میکنـــــــی
و همین که چنگال سوران بالای سرم قرار گرفت تا سرم و له کنه، شمشیرم و بالا بردم و تو چنگالش فرو کردم.فریادی زدم و وقتی یک وری روی زمین افتاد شمشیر و از توی چنگالش بیرون کشیدم.
کمی از خون بنفش رنگش ، از توی زخم شمشیر توی صورتم پاشید.بی توجه با دستم صورتم و پاک کردم و با فرو کردن شمشیر تو زمین ، به سختی بلند شدم و سمت هیولا دویدم.لباس رزان به ناخن چنگالش گیر کرده بود و فریاد میزد:
_کمـــــــک
صورت خونیش خیس اشک بوددندون قروچه ای کردم و سمتش دویدم.با دیدنم لبخند زد:
_لیسا
دستم و گرفت.با اخم شکشیر و بالا بزدم و لباسش که به چنگال سوران گیر کرده بود و پاره کردم.به چشم های بسته شده از درد سوران زل زدم:
_زود بر اونطرف پیش برکا رزان
دستم و کشید:
_ولی…
فریاد زدم و دستش و پس زدم:
_گفتم بــــــرو
با دادم ، زود سرشو تکون داد و دوید.میتونستم نگرانی رو توی چشمهاش ببینم ولی چاره ای نداشتم.باید هیولای مقابلم و نابود میکردم.شمشیرم و بالا بردم و همین که خواستم توی شکمش فرو کنم، صدای غرشش و شنیدم.دم گربه ایش و بالا اورد و دورم پیچید.فریاد زدم و شمشیرن و بالا گرفتم.باید عصبیش میکردم:
_تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی گزاز احمــــــق
همین برای بلند شدنش کافی بود.من و تکون داد و محکم به دیوار کوبیدم.سرم به دیوار برخورد کرد و باریکه ای خون از کنارش جاری شد.داد زدم.صدای جیغ رزی قابل شنیدن بود.نباید جیغ میکشید تا سوران سمتش برگرده.سمتش فریاد زدم:
KAMU SEDANG MEMBACA
✪Evil Love : Chaelisa❂
Fiksi Penggemarژانر : 『اسمات، تخیلی، خوناشامی، رمنس』 کاپل : 『چهلیسا.جنسو』 خلاصه : 『لیسا مانوبان، ملکه ی خوناشام ها و سرزمین زیرزمینیه اما هرگز یک بیمار سادیسمی نیست.گرچه کسی حرفش و باور نمیکنه و پرستارش، پارک رزان، هم مستثنی نیست.لیسا توسط بهترین دوستش از تاج و تخ...