Parr17

723 90 32
                                    

اخمم غلیظ شد.پروانه ها روی دستم نشستن.چطور ممکن بود برکا از حضور رزی توی قصر شاه الف باخبر شده باشه؟به پروانه ها زل زدم:

_ولی..چطور ممکنه اون..بدونه که رزی…

صدای جادویی اینبار بلندتر شد:

_مواظب باشید، ملکه.چرا مارها رو در اغوش میگیرید؟

و این جمله با بلند شدن پروانه ها از روی دستم و از بین رفتن و تبدیل شدنشون به گرده ی ابی، تموم شد.گنگ زمزمه کردم:

_مارها رو ..دراغوش میگیرم؟

بدون اینکه متوجه حرفش شده باشم، کنار گرده ی ابی زانو زدم.گرده ی ابی رو لمس کردم و با نیم نگاهی به رزی گفتم:

_من...ممنونم رب النوعِ ارواحِ ابی

چشمام و بستم و بعد از ادای احترام باستانی که چسبوندن دو دست به هم و خم شدن تا کمر بود، سمت رزی رفتم.هنوز هم خواب بود.دستم و زیر سرش گذاشتم.اگه واقعا برکا قصد کشتنه رزان و داشت...کمی تکونش دادم.باید بیدار میشد و همراهم میومد.ناچار بودیم.اروم تکونش دادم و گونه ی نرمش و بوسیدم:

_رز؟

تکون خفیفی خورد.پیشونیش و بوسیدم و انگشتام و نوازش وار رو لپش کشیدم:

_رز من؟ باید بیدار شی

پلکاش تکون خورد و به ارومی باز شد.فضای تاریک که حالا فقط ماه روشنش میکرد، باعث شده بود چشماش برق بزنه.دستش و بالا اورد و دستم و گرفت:

_چی شده؟

دستم و رو پیشونیش کشیدم.و نفسم و با کلافگی بیرون دادم:

_باید..باید همراهم بیای به قصرم

رزی بلند شد و نشست.نگاهی گنگ به اطراف انداخت.اخم کرد:

_اینجا…

دستش و گرفتم و بلندش کردم:

_اینجا دریاچه ی نقره ایه

دهن باز کرد تا چیزی بگه ولی من با شنیدن صدای بلند ناقوس، که توکل سرزمین پیچید، اخم کردم.شونه هاش و گرفتم:

_باید همین الان بریم.داره دیر میشه.

به اب درخشان دریاچه اشاره کردم و درحالی که شنلم و درمیاوردم، کفشای براق مشکیم و از پام دراوردم:

_من اول میرم.تا وقتی من نیومدم بیرون ، نمیای تو اب

رزی دهن باز کرد و دستش و جلوم گرفت تا مانعم بشه، ولی من بی وقفه توی اب شیرجه زدم.

Rose p.o.v

با بهت به لیسا که تو اب پرید زل زدم.سمت اب رفتم و روی صخره، لب دریاچه نشستم.دستم و سمت اب دراز کردم:

_لیـ..سا

و بعد با ناباوری  چشمایی گرد شده خودم و کنار پرت کردم.حالا..چیکار کنم؟ اصلا..من اینجا چیکار میکردم؟ سرم و چرخوندم و اطرافم و دید زدم.فضا نیمه تاریک بود و ماه توی اسمون خودنمایی میکرد.باد ملایمی میومد و ..اینجا هیچ شباهتی به اتاقی که توش چشمام و بستم نداشت.دستم و رو سرم گذاشتم.

✪Evil Love : Chaelisa❂Donde viven las historias. Descúbrelo ahora