Part9

764 68 16
                                    

_تو دیگه کی هستی که ملکه با خودش اورده؟

بی توجه باش رزان، تنها کاری که باید بکنی همینه.همه ی این صداها توهمه و …

با شنیدن صدای جیغ یه تفکراتم ادامه ندادم.

_ای عوضـــــی من توهمم؟ داری به الهه ی جنگل ، داری به من توهین میکنی؟

صدای گوش انقدر گوش خراش بود که اشک هام جاری شد.

زانوهام و بغل کردم و گوشام و گرفتم و سرم و به زانوهام فشردم. لیسا ...فقط بیا ،فقط بیااا.

چشمام و محکم بستم و با خودم عهدکردم که اگه نجات پیداکنم مستقیم بهش اعتراف کنم!

صدای زنانه ی عجیب و غریب بلند تر شد:

_دختره ی عوضی سرت و بالا بگیـــــر.

صداش عجیب گوشخراش و خواب اوربود!

صداهای اطرافم گنگ شده بود.صدای زوزه هارو میشنیدم ولی تنها صدای واضحی که میشنیدم اون صدای زنانه بود.

نکنه ... توهم زدم؟ باصدای بلندتری گریه کردم و سرم و به زانوم فشردم.زمزمه کردم:

_لیسا تو کجایی؟

با فشار زیاد و ناگهانی که به سرم وارد شد ، سرم بالااومد.نه!

_ این... دیگه چیــــه؟ 

متوجه پودر های سیاه که به شکل یه دست دراومده بودن و چونه م میفشردن، شدم.

_نــ ...نه ولم کن.ولم کـــــن

جیغ کشیدم.ولی فشار چونه م بیشتر شد.

_لیســـــــا

قهقهه ی زنانه تریم و بیشترکرد.صدا گفت:

_اوه ...ازملکه کمک میخوای؟ جالبه!

نگاهم به جنگل افتاد.درختا بلند و بلند تر میشدن و از ریشه درمیومدن.صحنه ی وحشتناکی بود.

ناخوداگاه جیغ کشیدم و سعی کردم پلکام و ببندم ولی پلکام به طرز عجیبی گشاد شده بود، انگار کسی اونا رو گرفته بود و نمیزاشت ببندمشون.

فریاد زدم:

_ولم کــــن

با شنیدن صدای بلند قهقهه ی زنانه ،جیغ کشیدم:

_توروبه مسیح ولــــــم کـــــــن

و اشکام با شدت بیشتری جاری شدن.اینبار صدای قهقهه ای اومد، قهقهه ی متعلق به یه صدای دورگه.

_فکر کردی ملکه نجاتت میده؟

کل بدنم سر شده بود.انگار تحت کنترل خودم نبود.

_تــ..تو ..با ...من ...چیکار ...کردی؟

دست سیاه رنگ و پودر های سیاه محو شدن و صدای دورگه ی زنانه ای کنار گوشم شنیدم:

✪Evil Love : Chaelisa❂Where stories live. Discover now