Part13

1K 64 15
                                    

لیسا به تابلوی عجیبی بالای در اشاره کرد.با زبون ناشناخته و عجیبی چیزهایی

رو در نوشته شده بود.لیسا لبخند زد وبه شماره ی درها نگاه کرد:

_احتمالا.چون رو تابلو نوشته سالن ویژه

مشغول دیدن در ها بود که با دیدن دری که چیزهای طلایی روش نوشته شده بود

، لبخندش بزرگ تر شد.دستگیره رو فشرد و گفت:

_دنبالم بیا

همراه لیسا وارد اتاق شدم ولی فرصت انالیزهم نکردم.با حیغ بلند دختری که تو

اتاق بود و روتخت دراز کشیده بود، به لیسا چسبیدم.دختر با چشمای بسته درحال

جیغ جیغ کردن بود و از شدت عصبانیت قرمز شده بود.

_شما کی هستیـــــن؟چرا اومدید تو؟مگه نمیدونین من کیــــم؟به چه جراتی وارد

اتاقم شدیــــــن؟وقتی دادم نگهبانا پوستتون و کندن حالیتون میــــشــــه

لیسا با لبخندی رو لبش که دلیل و نمیفهمیدم جلو رفت دستای دختر گرفت.

_تو چطور جرات میکنـــــ...

با دیدن لیسا چشماش اندازه ی بشقاب شد!خنده م گرفت.لیسا واقعا ملکه شون

بود.دختر با چشمای پر از اشک دستای لیسا رو گرفت.

_لیسا

از رو تخت بلند شد و جلوش ایستاد.صورتش و لمس کرد.

_لیسا تو خودتی؟

و باتکون خفیف سر لیسا، بی مکث تو اغوشش پرید و زد زیر گریه.لیسا دستاش

و دورش حلقه کرد ومحکم بغلش کرد.

با اینکه احتمال میدادم اون دختر خواهرش باشه... چطور میتونه انقدر محکم

بغلش کنــه؟سرم و برگردوندم تا نگاهم بهشون نیفته.من دوسش داشتم حتی وقتی

تو هومز کولینگ بودیم و اون... تاحالا من و تا این حد محکم بغل کرده بود؟

سرم با ناراحتی پایین انداختم که با کشیده شدن دستم مجبور شدم سرم بالا بگیرم.

_این رزانه، جنی.

جنی مثل جیسو ابرو بالا انداخت.دماغش و چین داد و بو کرد.

_آدمیزاد؟

چشماش و ریز کرد و مشغول انالیزم شد._گروگانه؟

با نگرانی به لیسا زل زدم.منظور جنی چی بود؟ لیسا با نگاه من،خندید.دستش و

دور شونه م گذاشت.

_نه

ناگهانی پیشونیم و بوسید.

_دوست دخترمه

حاظربودم قسم بخورم که با خارج شدن این حرف از دهنش برق از بدنم

✪Evil Love : Chaelisa❂Where stories live. Discover now