لیسا با سپردن خواهرش به رزی، دست هایش را باز کرد و پرنسس دوم را در اغوش کشید.جیسو با لبخند بغلش کرد و صدای لیسا را کنار گوشش شنید:
_با این بغل هم...میشه سومین بار!
جیسو با خوشحالی خندید و از لیساجدا شد.انگار رویا میدید.جنی در کنار رزی ایساده بود و رزی درحال پاک کردن اشک هایش بود.جیسو دستش را پشت کمر همسرش گذاشت و به رزی سلام کرد:
_بهت گفتم که ملکه میاد
جنی سرش را بالا گرفت و با چشم هایی اشکی به جیسو زل زد.
_چرا...دیر کردین لیسا؟ چرا..رزی رو بردی؟
رزی لبخند پررنگی زد و دست لیسا را گرفت:
_اینا مهم نیست.مهم اینه که الان اینجاییم
سه ماه بعد
کاخ اصلی
Rose pov
ریسه های قرمز رنگ و زمین که با فرش های گرون قیمت تزیین شده بود.مجسمه های سفید رنگ فرشته و شیطان که دورتادور سالن اصلی بودن و پرده و دیوار های طلایی رنگ که به تازگی نقاشی شده بودن و از همه مهمتر، لیسا که با لباس قرمز رنگ کنارم ایستاده بود، چیز هایی بودن که تو رویاهام میدیدم.
دستم رو محکم تر فشرد.دامنم رو بالا دادم و با کمک لیسا سمت جایگاه رفتم.سکوی طلایی و صندلی هایی که مخصوص من و لیسا بود.موجودات زیادی با لباس های متفاوت از سراسر سرزمین ناوام به جشن عروسیه ما اومده بودن.با لبخند ایستادم و با سرفه ای صدام وصاف کردم:
_خانوم ها و آقایون
پچ پچ های مداوم به سکوت تبدیل شد.همه ی نگاه ها روی من بود.اب دهنم و قورت دادم و سعی کردم به خودم مسلط باشم:
_من و ملکه ی اول از اینکه در جشن عروسی ما حضور پیدا کردید بسیار خوشحالیم.امیدواریم این جشن شروع یک صلح درون سرزمین ما باشه و بتونه کاری کنه که مردم باهم دست به دست هم بدن و با قلب هایی سرشار از محبت بهم لبخند بزنن.
به لیساکه با لبخند بهم زل زه بود نگاه کردم:
_همونطور که میدونین پسر شاهدخت ها، به تازگی به دنیا اومده.از شما خواهشمندیم براش ارزوی صلح و مهربانی در زندگی کنید.ما باید به کمک هم سرنوشتمون و بسازیم.
لیسا به نشونه ی تایید حرفم پلک زد و از جایگاه بلند شد و کنارم ایستاد:
_پس تا میتونید شاد باشید
و با گفتن این حرف جام خونش و بالا برد و به جام شراب من کوبید.صدای فریاد خوشحالی اهالیه ناوام که جا هاشون و به هم میکوبیدند و میخندید بلند شد و باعث شد لبخند بزنم.
لیسا کمی از خون رو نوشید:
_عالی بودی عزیزم
و بوسه ای روی موهام نشوند.دستم و گرفت و درکنارش نشستم.کمی از شرابم خوردم.لیسا با پوزخندی بهم زل زد:
YOU ARE READING
✪Evil Love : Chaelisa❂
Fanfictionژانر : 『اسمات، تخیلی، خوناشامی، رمنس』 کاپل : 『چهلیسا.جنسو』 خلاصه : 『لیسا مانوبان، ملکه ی خوناشام ها و سرزمین زیرزمینیه اما هرگز یک بیمار سادیسمی نیست.گرچه کسی حرفش و باور نمیکنه و پرستارش، پارک رزان، هم مستثنی نیست.لیسا توسط بهترین دوستش از تاج و تخ...