رزی با بهت به صحنه ی روبه رویش خیره شد.در عذض ثانیه ای سکوت خوفناک سرسرا به جیغ داد هایی وحشتناک تبدیل شده بود.
لیسا به سرعت دستش را کشید و بدن سنگین برکا را زیر شنلش حرکت داد:
_بدو رزان.آینه جادوی کریستال و منعکس کرده،ما وقت نداریم
رزی با چشم هایی گرد شده ، بلند شد و بدون توجه به درد پاها و صورت خونیش، دست لیسا را گرفت و به دنبالش دوید.
سر لیسا به شدت درد میکرد و چشم هایش کاملا قرمز شده بود.جسم بیهوش برکا -که زیر شنل پنهان شده بود- را با دست چپش روی زمین میکشید و با دست راست ، دست رزی را گرفته بود.
دودختر با قدم هایی بلند و با تمام توان بدون توجه به سروصدا و جیغ و فریادهای اطراف می دویدند.از سالن طویلی که نیروهای سیاه در آن پخش شده بود، دور شدند و سمت چپ -سالن تاریکی که هیچ مشعلی در آن روشن نبود- پیچیدند.با تکان خوردن و کنار رفتن شنل، رزی چهره ی برکا را تشخیص داد.چشمانش ترسان شد و محکم تر دست لیسا را گرفت.دلیل اینکه لیسا، آن زن را باخود حمل میکرد را نمیدانست ولی به ملکه اش اعتماد داشت.
لیسا انرژی کافی نداشت و برکا هم به اندازه ی کافی سنگین بود و همین باعث میشد لیسا به نفس نفس بیفتد.با افتادن رزی روی زمین لیسا متوقف شد.صدای جیغ و داد باعث ترسش میشد و صورتش خیس عرق بود.لیسا کنارش نشست:
_رزیه من، فقط یکم دیگه.الان بهترین موقعیته برای ...
رزی دستش و رو شونه ی لیسا گذاشت:
_من...نمیتونم
لیسا پشتش را به رزی کرد و خواست کولش کند.هرطور هم که میشد باید اورا باخودش میبرد:
_زودباش
ولی رزی تکان نخورد.دستش را روی قلبش گذاشت و بریده بریده گفت:
_نمیتونی کولم کنی.برکا...همراهته.زود برو و...برگرد.من اینجا منتظرم
لیسا دهان باز کرد تا چیزی بگوید و اعتراض کند ولی با بالا امدن سر رز و نشاندن بوسه ای روی لب های ملکه ی اول، لیسا بی درنگ پیشانیه رزی را بوسید و با قدم هایی بلند دوید و برکا را هم به دنبال خود کشید.سالن کاملا تاریک بود و نیروهای سیاه پراکنده در سرسرا علت اصلیه این تاریکی بود.لیسا قادر به تشخیص هیچ چیز نبود.
چندین بار پلک زد.قدرت دید درتاریکیش به وسیله ی همان جادو خنثی شده بود.با چرخیدن سرش متوجه شد دیگر صدای جیغ و فریاد به گوش نمیرسد.با تردید بدن برکا را روی زمین کشید.صدای خش خش عجیبی به گوش میرسید.سر لیسا چرخید.
صدای ...
اخم کرد.سکوت مطلقی که قصر را فراگرفته بود، نشانه ی نابودیه نیروهای سیاه بود؟ نیرویی که لیسا توسط آینه منعکس کرده بود انقدر قوی بود که میتوانست سوران را به گرازی وحشی و غول پیکر تبدیل کند! و نابود کردن آن نیروها کار هرکسی نبود.
YOU ARE READING
✪Evil Love : Chaelisa❂
Fanfictionژانر : 『اسمات، تخیلی، خوناشامی، رمنس』 کاپل : 『چهلیسا.جنسو』 خلاصه : 『لیسا مانوبان، ملکه ی خوناشام ها و سرزمین زیرزمینیه اما هرگز یک بیمار سادیسمی نیست.گرچه کسی حرفش و باور نمیکنه و پرستارش، پارک رزان، هم مستثنی نیست.لیسا توسط بهترین دوستش از تاج و تخ...