بی توجه به کارش دوباره صورتش و بین دستام گرفتم و اینبار سرم و جلو بردم
و پیشونیم و به پیشونیش چسبوندم.
_گفتم چته؟چی انقدر اذیتت میکنه؟ من و دوست نداری یا..ازم متنفری؟ انقدر
بودن با من ازار دهنده س؟
صورتش و کشید و دستام و پس زد.
_گفتم چیزی نیست
اخمی صورتم و پوشوند.اگه نمیخواست چیزی بگه، مجبورش نمیکردم.از جام بلند
شدم و سمت کمد لباس رفتم ولی با کشیده شدن دستم و قفل شدنش تو دستاش،
تونستم صدای بلند گریه ش و بشنوم.برگشتم و جلوش ایستادم.هنوزم رو تخت
نشسته بود و با دست دیگه ش صورتش و پوشونده بود و گریه میکرد.
سرش و بغل کردم و گفتم:
_چیزی نیست عزیزم
موهاش و نوازش کردم:
_ای کاش باهام حرف میزدی
با این حرفم رزان سرش و بالا اورد و بهم اجازه داد رد اشکارو رو پوست
سفیدش ببینم.با انگشتام رد اشکارو لمس کردم:
_به خاطر منه؟
سرش و پایین انداخت.صداش میلرزید:
_من فقط ...من فقط
اروم گفتم:
_توچی؟
دماغش و بالاکشید و لباش و بهم فشرد.مشغول بازی با انگشتاش شد:
ِ _من دوست دارم و تمام چیزی که تو میخوای...
اشکی از چشماش چکید:
_بوسیدنمه
نگاهش رو انگشتاش ثابت مونده بود:
_این ازارم میده.تو دوسم نداری فقط ...من و...
خم شدم و تو چشماش نگاه کردم:
_نه رزان ،نه
بغلش کردم.چشمام و بستم و لبخند زدم.دختر عزیزم ناراحت بود چون من بهش
ابراز علاقه نکرده بودم و ...شاید این تنها کاری بود که اون لحظه باید انجام
میدادم:
ِ _البته که دوست دارم
از بغلم بیرون اوردمش و با بوسیدن پیشونیش گفتم:
ِ _منم دوست دارم رز
بابهت نگاهم کرد.ناباوری و از تو نگاهش خوندم.دستاش و بالا اورد و دورم حلقه
کرد.لبخند زدم:
_حالا ارومی؟
محکم تر بغلم کرد:
_اره
لبخندی رو لبام نشست.باورم نمیشد به رزی ابراز علاقه کردم.به یه
YOU ARE READING
✪Evil Love : Chaelisa❂
Fanfictionژانر : 『اسمات، تخیلی، خوناشامی، رمنس』 کاپل : 『چهلیسا.جنسو』 خلاصه : 『لیسا مانوبان، ملکه ی خوناشام ها و سرزمین زیرزمینیه اما هرگز یک بیمار سادیسمی نیست.گرچه کسی حرفش و باور نمیکنه و پرستارش، پارک رزان، هم مستثنی نیست.لیسا توسط بهترین دوستش از تاج و تخ...