Part14

890 64 0
                                    

بی توجه به کارش دوباره صورتش و بین دستام گرفتم و اینبار سرم و جلو بردم

و پیشونیم و به پیشونیش چسبوندم.

_گفتم چته؟چی انقدر اذیتت میکنه؟ من و دوست نداری یا..ازم متنفری؟ انقدر

بودن با من ازار دهنده س؟

صورتش و کشید و دستام و پس زد.

_گفتم چیزی نیست

اخمی صورتم و پوشوند.اگه نمیخواست چیزی بگه، مجبورش نمیکردم.از جام بلند

شدم و سمت کمد لباس رفتم ولی با کشیده شدن دستم و قفل شدنش تو دستاش،

تونستم صدای بلند گریه ش و بشنوم.برگشتم و جلوش ایستادم.هنوزم رو تخت

نشسته بود و با دست دیگه ش صورتش و پوشونده بود و گریه میکرد.

سرش و بغل کردم و گفتم:

_چیزی نیست عزیزم

موهاش و نوازش کردم:

_ای کاش باهام حرف میزدی

با این حرفم رزان سرش و بالا اورد و بهم اجازه داد رد اشکارو رو پوست

سفیدش ببینم.با انگشتام رد اشکارو لمس کردم:

_به خاطر منه؟

سرش و پایین انداخت.صداش میلرزید:

_من فقط ...من فقط

اروم گفتم:

_توچی؟

دماغش و بالاکشید و لباش و بهم فشرد.مشغول بازی با انگشتاش شد:

ِ _من دوست دارم و تمام چیزی که تو میخوای...

اشکی از چشماش چکید:

_بوسیدنمه

نگاهش رو انگشتاش ثابت مونده بود:

_این ازارم میده.تو دوسم نداری فقط ...من و...

خم شدم و تو چشماش نگاه کردم:

_نه رزان ،نه

بغلش کردم.چشمام و بستم و لبخند زدم.دختر عزیزم ناراحت بود چون من بهش

ابراز علاقه نکرده بودم و ...شاید این تنها کاری بود که اون لحظه باید انجام

میدادم:

ِ _البته که دوست دارم

از بغلم بیرون اوردمش و با بوسیدن پیشونیش گفتم:

ِ _منم دوست دارم رز

بابهت نگاهم کرد.ناباوری و از تو نگاهش خوندم.دستاش و بالا اورد و دورم حلقه

کرد.لبخند زدم:

_حالا ارومی؟

محکم تر بغلم کرد:

_اره

لبخندی رو لبام نشست.باورم نمیشد به رزی ابراز علاقه کردم.به یه

✪Evil Love : Chaelisa❂Where stories live. Discover now