Part 13
*راوی*
آینه موتور چانیول رو به سمتش خودش چرخوند و کلافه موهای روی پیشونیش رو مرتب کرد و سعی کرد به اینکه مادر چانیول با دیدن موهای چرب شدش،پیراهن سفیدی که رد کوچیک بستنی روش رو با آب پاک کرده بود و حالا یه دایره بزرگ خیس روی سینه چپش درست شده بود وکفشای آل استارش که اونو درست شبیه یه پسربچه دبیرستانی تخس کرده بود، فکر نکنه
پرحرص به سمت چانیول که دنبال کلیدش میگشت، برگشت و مشت محکمی روی بازوش کوبوند
قیافه چانیول درلحظه پردرد شد و درحالی که بازوش رو ماساژ میداد معترض به سمت بکهیون برگشت
_هیااا
_کوفت...من الان باید خونه میبودم و برای ملاقات با مامانت ده تا لباس پرو میکردم نه اینکه نگران این باشم که مامانت این لکه مسخره روی لباسم رو میبینه یانه
نگاهش رو پایینتر آورد و همونطور که با ابروهایی بالا رفته به دایره روی سینش خیره شده بود لبخند بدجنسی رو لباش نشوند
_اگه بخوای میتونم یه کاری کنم که اصلا تو دید نباشه
بکهیونکه هرلحظه منتظر یه معجزه آسمونی بود پر ذوق به چانیول خیره شد
_چیک...سوالش کامل بیان نشد که چانیول دو طرف بازوهاش رو چسبید و اون رو به دیوار گوشهی در ورودی چسبوند و همونطور که به دستاش فشار محسوسی میاورد سرش رو پایین آورد و نوک سینهی دوست پسرش رو از روی لباس و خیس بوسید
بلافاصله باهول دستش رو میون موهای چانیول مشت کردو به عقب کشیدش
_لعنتی نکن...یه وقت یکی...چانی...آهنه تنها سرش تکون نخورد بلکه مک محکمی به نوک سینش زد و زبونش رو دور تادورش کشید فاصله میون زبون چانیول و سینهی بکهیون یه پارچه بود اما اون فاکر لعنتی اونقدر تو اینکار حرفهای بود که بکهیون تنها کاری که تونست انجام بده این بود که ناله خفیف و آرومش رو جایگزین اون فریادی که وقتی چانیول نوک سینش رو گاز گرفت، داشت از میون لباش در میرفت بکنه و اینبار به جای عقب بردن سر چانیول، اونو بیشتر به سینش فشارش بده
خمارشدن چشماشو حس میکرد و کنترلی رو واکنشای بدنش نداشت بعد از جریانی که تو خونه تهیونگ افتاده بود سه روزی میگذشت و اون و چانیول سعی کرده بودن...حداقل...سعی کرده بودن این تنش جنسی بینشون رو با حرف زدن و مشغول کردن وقتشون از بین ببرن ولی نه تنها کمتر نشد حتی بیشترم شده بود
و حالااون دو درست جلوی خونه پدر و مادر چانیول، یجورایی وسط پیادهرو درحال لمسهمدیگه بودن طوری که بکهیون مطمئن بود اگه ذرهای بیشتر ادامه بدن چانیول رو مجبور میکنه که همون وسط و به طرز بیرحمانهای به فاکش بده
سرش رو کج کرد و به سمت گردن چانیول کهحالا بالاتر اومده بود و گردنش رو مک میزد برد و بوسهی کوچیکی رو گردنش نشوند
_یولا...
چانیول سعی کرد لرزش صداش رو ندید بگیره و با مکمحکمی که به گردنش زد ازش فاصله گرفت و درحالی که مهربون به بکهیون خیره شده بود زمزمه کرد
_من بدون تو چجوری زندگی میکردم؟
بیحال خندید و همونطور کهاز گردن چانیول آویزون شده بود زمزمه کرد
_عوضی زبونباز
چانیول هم خندید و بدون اینکه دستای بکهیون رو از دور گردنش جدا کنه سوییشرت مشکیش رو درآورد و رو شونههای پسرکش گذاشت
_ اینو بپوش و جلوشو ببند دفعه بعد با ماشین آخرین مدل و یه دسته گل میام دم خونتون تا باهم بریم سر قرار تو یه رستوران عالی.. خوبه؟....
YOU ARE READING
🌿|ɪˢ ɪᵗ ᴏᵏᵃʸ ᴛᵒ ʟᵒᵛᵉ ʏᵒᵘ?|~[ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ.ᴠᴋᴏᴏᴋ]
Fanfiction****درحال ادیت**** •بیون بکهیون: پسر کوچکتر رئیس بیون، رئیس یک شرکت بزرگ و سرشناس تو کره،از بچگی به عنوان پسر تخس خانواده شناخته شده و دنبال هدفا و آرزوهای خودش بوده بدون اهمیت به خواسته های پدرش •پارک چانیول: پسر ارشد یه تاجر اروپایی که بعد از مدت...