00:43 / هولمز چپل
هری"
_لو، من همینجا پیاده میشم...
ل: مگه خونتون اینجاس؟!_ نه، آخر همین کوچه بقیشه خودم میرم..
ل: میریم در خونتون..سرمو تکون دادم، لویی هرکاری میخواست انجام میداد و مهم هم نبود نظر تو چی!!!
حداقل تا امشب که اینطوری بود..._همین خونه است لو..
جلوی ورودی ترمز کرد و سرشو تکون داد...ل: خونه قشنگی دارین..
با لبخند تشکر کردم..
_عاااممم.... لو اگه فکر میکنی دیر وقته برای اینکه بری خونه مت و یا خسته ای بیابریم بالا..!لویی یه ابروشو به حالت بامزه ای بالا انداخت که خندم گرفت...
ل: این الان یه دعوت محترمانه بود؟!
_ نه! این یه دعوت دوستانه بود..
ل
ویی سرشو تکون داد و با انگشتش اشارش روی فرمون ضرب گرفت...یه نگاه به انگشتش که رو فرمون بالا و پایین میرفت و بعد یه نگاه به صورت متفکرش کردم...
_منتظرم لو...
ل: باشخ هری چون خیلی اصرار میکنی..!با چشمای درشت شدم بهش زل زدم...
خندید و از ماشین پیاده شد ماشینو دور زد و در سمت منو باز کرد...
به حالت خاصی خم شد و گفت: تشریف فرما بشید پرنس هرولد...
_هرولد..
ل: بله هرولد...
خندیدم و پیاده شدم..
_فقط لو؟!
ل: بله هرولد..با هر بار هرولد گفتنش حس خوبی بهم دست میداد اصلا شاید از این به بعد به بقیه بگم هرولد صدام کنن...
_ ما گاراج نداریم برای ماشینت..
دستشو گذاشت پشت کمرم: عب نداره پرنس..به لحن جدیش خندیدم و کلیدو انداختم و وارد خونه شدیم...
ل: هعی هری چه خونه دوست داشتنی دارین...
رومو کروم سمت لویی که به نقاشی های دیواری جما زل زده بود..
_مرسی لویی...ل: ویلیام!!!
با تعجب بهش نگاه کردم: ویلیام؟!
ل: تو پرنس هرولد و من پرنس ویلیام..خندیدم : واو چه جالب اونوقت شما از کدوم ایالت هستید پرنس ویلیام!؟
صداشو به حالت مسخره ای کلفت کرد: از دانکستر...
ل: و شما..؟
_هولمز چپل سرورم...ل: اووو خرسندم از آشنایی تون من باید اینو با پرنس راجر در میون بزارم...
_راجر؟!
ل: زین راجر ملیک از بلک فورد...
بلند زدم زیر خنده.._نگو که لیامم جز اشرافه...
ل: متاسفانه هست..._پس اون هم ایالتی من محسوب میشه...
ل: نه هرولد دو پادشاه در یک اقلیم نگنجد..!_پس اون کی و از کجاست!؟
ل: اسکندر از مقدونیه...
YOU ARE READING
28th Street Bakery (نانوایی خیابان ۲۸ ام)
Fanfictionلویی این دفعه داد زد... _چرا ازم فرار میکنی؟ هری با صدای آرومی جواب داد: _میترسم...! با رنجش چشماش بهش خیره شد.. لویی: از من؟ هری: از عشق... .................................................................. اینجا نه خبر از قتل و گروگان گیری نه سلطن...