~19~

330 65 99
                                    

6:35 / لندن
هری"

صدای آلارم گوشی توی خونه پیچید...

با عصبانیت دستمو سمتش دراز کردم و خاموشش کردم و پتو رو کشیدم روی سرم...

_مگه من نباید الان برم سرکار؟!!!!

با عجله از روی تخت بلند شدم سمت سرویس رفتم...

با دیدن قیافه خودم توی آینه وحشت کردم...

_به قول نایل دیر رسیدن بهتر از زشت رسیدن...

بعد از دوش و مسواک سمت چمدونم رفتم که وسط پذیرایی پهن بود...

هنوز وقت نکرده بودم درست جمعو جور کنم...

دستی پشت گردنم کشیدم و دور خودم چرخی زدم...

با دیدن خوراکی های روی میز چشام گرد شد...

_من که نرفتم...

با کف دست توی پیشونیم کوبیدم...

_دیشب نباید اینا رو قبول میکردم...

الان دیگه وقت فکر کردن به اشتباهاتمو نداشتم....
با عصبانیت لباسامو از توی چمدون ریختم بیرون...

یه تیشرت مشکی و شلوار و کت پاییزه مشکی بهترین انتخاب برای روز اول...

قبل عوض کردن لباسام سمت قهوه ساز رفتم و دکمه شو زدم...

شماره نایلو گرفتم و گذاشتمش روی اسپیکر...

ن: سلام کله فرفری...

_سلام...

ن: چیشده هری؟!

وسط پوشیدن شلوارم استپ کردم: _ یعنی چی نایل من زنگ زدم باهات حرف بزنم...

ن: آها فک کردم چیزی میخوای...

_ بیشعوری دیگه...

_میگم نایل...

ن: بیا بیا نگفتم...

_ یه مینت خفه شوو...
_امروز روز اولم و یکم استرس دارم...

ن: طبیعی...

_نمیدونم...

ن: لباس خوب بپوشیااا...

_کلا مشکی پوشیدم...

و کتمو تنم کردم و گوشیو برداشتم...

ن: راستی هری...

ماگو پر از قهوه کردم: هوم؟

ن: کندال اینجا بود...

_خوب؟

ن: سراغتو میگرفت...

چشامو ریز کردم: خوب...

ن: نگرانت بود...

_نایل..

ن: به خداگفتم دیگه اینجا نیستی..

نفس عمیقی کشیدم...

28th Street Bakery (نانوایی خیابان ۲۸ ام)Where stories live. Discover now