_ I can do this jaehyun...
Bling bling of jaehyun!صندای خنده ی جهیون جلوی دوربین و نگاهی که به تیونگ انداخت نشون میداد تیونگ به خوبی توی کار خودش موفق شده بود... درواقع اون هدفی جز همین نداشت... خندوندن جهیون با حرفاش و بعدش تماشا کردن اون خنده ی درخشان و اون چال گونه های لعنتی...
+ هیونگ... محض رضای خدا بذار فیلمبرداری رو تموم کنم
تیونگ خندید و سکوت کرد ولی توی دلش مثل همیشه تکرار میکرد
«لعنتی... منو هیونگ صدا نزن!»
وقتی جهیون همه ی حواسش رو به فیلمبرداری داد تیونگ هم دیگه اونجا نموند... کمی دورتر و گوشه ی سالن صندلی هایی چیده شده بود تا هرکسی که حس میکرد خستگی بهش غلبه کرده اونجا بشینه و این دقیقا برای تیونگ مناسب بود... روی صندلی نشست و با دستای ظریف و استخونیش مشغول ماساژ دادن زانوها و ساق پاش شد...
لباسایی که برای کانسپت انتخاب شده بودن گرم و اذیت کننده بودن... مخصوصا دستمال سری که روی موهاش جا خوش کرده بود... اما خب چاره چیه...
پنکه ی دستی کوچیک رو از روی میز کنارش برداشت و روشنش کرد... خنکای مطبوعی داشت و این سرحالش میکرد... توی حال و هوای خودش بود که دویونگ بهش نزدیک شد
+ آه... باورم نمیشه... چرا اینقد دارن طولش میدن
جمین که تازه از زیر دست عکس بردارا در رفته بود به جمعشون ملحق شد و همونطور که نزدیک میشد گفت
+ آه... نمیدونم چرا اینقد سختش میکنن... ملت واسه عکسای عروسیشون اینقد زحمت نمیکشن...
لوکاس که کمی دورتر بود با همون حالت بامزه ی کره ای حرف زدنش گفت
+ این از عکس عروسی هم مهمتره... قراره کل دنیا ببینن...
تیونگ که تا اون لحظه ساکت بود سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و چند قلپ اب خورد... بالاخره جهیون کارش تموم شد و این یعنی دیگه عکس برداری تکی تمومه...
همگی خوشحال بودن... اینو میشد از دست زدن و تعظیم کردنای اعضا و استف ها فهمید...
ولی هنوز تموم نشده بود...
درواقع تازه شروع شده بود...
ضبط موزیک ویدیو... غول بزرگی بود که همه میدونستن چقد قراره ازشون انرژی بگیره پس همگی در سکوت و جدیت خودشونو براش اماده میکردن...
البته این باعث نمیشد تا تیونگ همونطور که میکاپ ارتیست مشغول حالت دادن به موهای روی پیشونیش بود به جهیونی که بی خبر از همه جا مثل همیشه با کمربندش ور میرفت خیره نشه...
اون پسر با اون عادت لعنتیش همیشه نگاه تیونگ رو روی خودش ثابت نگه میداشت... از نظر تیونگ حتی نفس کشیدن این پسر هم به جذاب ترین حالت ممکن انجام میشه و قطعا مولکول های اکسیژن که از بین اون لبای خوش فرم رد میشدن خوشبخت ترین مولکول های دنیا بودن...
ساده بود و خنده دار...
خیالپردازی مرد قوی و خودساخته ای که هیچکس خبر نداشت داخل وجودش پسر نوجون ریزه میزه ای با موهای سفید که روی پیشونیش ریخته و لباس جک فراست که تنشه نشسته و مشغول عشق ورزیدن به جهیونه...
YOU ARE READING
𝐃𝐨𝐧'𝐭 𝐜𝐚𝐥𝐥 𝐦𝐞 𝐡𝐲𝐮𝐧𝐠 ✥ 𝐣𝐚𝐞𝐲𝐨𝐧𝐠-𝐜𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞
Romance➷couple: jaeyong, johnten ➷genre: romance , slice of life ➷summary: اون همیشه مجبور بود تظاهر کنه چیزی جز هیونگ نیست ولی... به خودش که نمیتونست دروغ بگه هیچوقت جهیون رو به چشم یه دونسنگ ندید!