💭 زمان حال 💭
🌼 سهون 🌼
برای مدیر لی سری تکون دادم و وارد دفترکارم شدم
سوهو توی اتاق منتظرم بود- مشتاق دیدار جناب مدیر عامل ، سفر خوبی داشتین ؟
به روش خندیدم- خوشبختانه خوب بود ، البته عالی نبود میشه گفت هفتاد درصد قراردادا به خوبی به نتیجه رسید اما میدونی که شرکتای چینی سخت گیریا خاص خودشونو دارن نباید بهانه دستشون بدیم ، پرداخت غرامت لغو هر کدوم از این قراردادا خیلی برامون گرون تموم میشه
با تکون دادن سرش حرفمو تایید کرد
نگاهشو پایین انداختو گفت :
- میدونم یه بار این اتفاق افتاده ، پس همه تلاشمو میکنم که دوباره تکرار نشهبلافاصله گفتم :
- منظورم این نبود که...دستشو بالا آورد و مجبورم کرد حرفمو نیمه تموم بذارم
- میدونم ، نمیخواستی سرزنشم کنی ناراحت نشدم
سری تکون دادم و گفتم
- خوبهبهم نزدیک شد و دستشو روی شونم گذاشت
- داری چیکار میکنی سهون؟ اینقد به خودت سخت نگیر ، چرا فکر میکنی هر حرفی که از دهنت در مییاد باید بابتش عذر خواهی کنی ، جونگین حساس شده قرار نیست منم حساس باشمبعد از این که با لبخندی دستشو روی شونم لمس کردم ادامه داد
- حالا بگو ببینم دیگه چه خبر ؟پله هارو بالا رفتمو پشت میز کارم نشستم
صندلی رو به سمت پنجره چرخوندم ، هوا پراز دود بود
- خبری نبود
- میدونم که دیدیشبه سمت سوهو چرخیدم
- تو ازکجا میدونی ؟
ابروهاشو با شیطنت بالا انداخت و گفت :
- پس دیدیش؟
- آه هیونگ ...
خندید- برام بگو بعد از پنج سال چه حسی داشتی ؟
- فقط چند لحظه از دور دیدمش وقتی از روی سن پایین اومدم رفته بودلبه ی میزمو برای نشستن انتخاب کرد و گفت :
- طفره نرو برای تو یه نگاهم کافیه
از روی صندلی بزرگ چرمیم بلند شدم- میخوای چی بشنوی هیونگ؟ به همون زیبایی گذشته بود
- توی قلبت خیلی ازش شاکی ای سهون ، اما چرا هیچ وقت ازش بد نگفتی؟
- حتی بعد از همه اون کارایی که کرد نذاشتی چانیول حتی دستش بهش برسهروبه روی پنجره ایستادم
- عشق عجیبه هیونگ پابرهنه میپره وسط زندگیت، همه چیزو زیر و رو میکنه و حتی وقتی اون میره ، عشقش دست از سرت برنمیدارهچند دقیقه بعد که به سمتش چرخیدم فهمیدم که سوهو خیلی وقت پیش بدون حرفی اتاقو ترک کرده
پشت میز کارم نشستم و به عکس مادرم و نونا لبخند زدم.
YOU ARE READING
Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔
Fanfiction📜 مقدمه 📜 تقدیم به تو ... کوچولوی دوس داشتنی من ! روزی این دفتر به تو میرسه میخوام برای یک بارهم که شده برگه هایی که لمس کردم دستای حالا بزرگ شده ی تو رو حس کنن شاید عشقی که از روز اول نگاهمو به برق خیره کننده ی چشمات پیوند زد میون این کاغذا جرقه...