💭 فلش بک 💭
🌼 سهون 🌼
- سلام من برگشتم
- خوش اومدین ارباب جوانکیف مدرسمو به خانم کیم دادم و ازش تشکر کردم
جونگین با سرعت از پله ها اومد پایین و همین طور که به طرفم میدوید فریاد زد
- اومدی هیونگتوی بغلم گرفتمش ، بوی شامپو میداد
به صورتش خندیدم
- آره، امروز زودتر رسیدمدست چپمو از پشتم بیرون آوردم ، آبنبات بزرگ چوبی رو به طرفش گرفتم و گفتم :
- اینم آبنبات رنگی که میخواستی
با شوق خندیدخودمو خم کردم ، روی پاش بلند شد و گونمو بوسید
دختر عموی بزرگم همون طور که پشت سرجونگین از پله ها پایین می اومد گفت :
- سهون خیلی بد عادتش کردی ، هر چیزی رو نمیخوره و همش دنبال هَله هوله می گردهموهای جونگینو بهم ریختمو خطاب به نونا گفتم :
- اشکالی نداره ، اون هنوز بچه اسجونگین آبنبات بزرگو به سختی از دهنش بیرون آورد و گفت:
- نه خیر من دیگه بزرگ شدم ، دارم میرم کلاس چهارم***
حالا اون روزا تو غبارگذشته گم شدن و منو جونگین داریم هر روز بیشتر از روز قبل از هم فاصله میگیریم
بعد از این که دستشو پماد زدم ، بلند شد و اتاقو ترک کردنفس عمیقی کشیدمو روی تخت نشستم ، درست جایی که الان از اونجا رفته بود ، سرمو به سمت راست برگردوندم ، نگاهم به قاب عکس کوچیک دونفرمون روی عسلی بود
همزمان فنجون قهوه رو سر کشیدم
تلخ و سرد بود چه ترکیب ناب و فوق العاده ای ، این طعم زندگی من بوداز تراس شهرو نگاه کردم و ذهنم دوباره به گذشته پرواز کرد
***
دستاشو محکم بین دستام گرفتم ، حلقه توی انگشت دست چپش فوق العاده درخشان بود
- خوشت مییاد ؟پشت دستمو لمس کرد و گفت :
- عاشقشم ، چه منظره ی فوق العاده ای هم داره
جذابیت چشماش وقتی اینقدر با دقت به خونه نگاه میکرد چند برابر میشد
- پس مبارکت باشهبا تعجب به سمتم چرخید
- چی ؟
- اره
خندیدو سرشو تکون داد
- نه !؟کمرشو گرفتمو کامل به خودم چسبوندمش
- این خونه الان اسماً مال توئه لوهان ، اما به زودی رسماً مال تو میشهبه چشمای متعجبش خیره شدم و ادامه دادم
- مثل قلبم که الان اسماً مال توئه و به زودی اسماً و رسماً مال تو میشه
YOU ARE READING
Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔
Fanfiction📜 مقدمه 📜 تقدیم به تو ... کوچولوی دوس داشتنی من ! روزی این دفتر به تو میرسه میخوام برای یک بارهم که شده برگه هایی که لمس کردم دستای حالا بزرگ شده ی تو رو حس کنن شاید عشقی که از روز اول نگاهمو به برق خیره کننده ی چشمات پیوند زد میون این کاغذا جرقه...