💭فلش بک 💭🌼سهون 🌼
سرمو به شیشه ی کوچیک اتاق ای سی یو تکیه دادمو به صورت بی حالش نگاه کردم
یک هفته از اون روز نحس میگذره و همه چیز بهم ریخته
دوباره شماره لوهانو گرفتم بازم خاموش بود
این بار شماره سوهو رو گرفتم
- الو سهون!سرمو از شیشه فاصله دادمو روی نیمکتهای مشکی سالن انتظار نشستم
- سلام هیونگ
- سلام ، اوضاع چه طوره ؟به درب اتاقش نگاه کردم و آهی کشیدم
- فعلا که بیهوشه اما دکترا گفتن حالش روبه بهبوده ، هیونگ از لوهان خبری نداری ؟ گوشیش خاموشه !!!
- نه ، مگه برای مراسم ترحیم نیومده بود ؟
پیشونی دردناکمو لمس کردمو گفتم :
- من یک هفته است که ندیدمش ، تماسامو جواب نمیداد الانم که گوشیش خاموشه- نگران نباش سهون ، به بکهیون میگم پیداش کنه
- باشه ،ممنونگوشیو توی جیب کتم گذاشتمو سرمو بین دستام گرفتم
عمو توی عمارت تحت نظر پزشک شخصیش بود و زن عمو هم حال خوشی نداشت
هنوز باورم نمیشه که این یک هفته چه بلاهایی سرمون اومده
به سمت صدای پایی که نزدیکم میشد چرخیدم
منشی جانگ به طرفم می اومداز جام بلند شدمو بهش احترام گذاشتم
- رییس خواستن الان برین عمارتبه اتاق ای سی یو نگاه کردمو گفتم :
- اما ...دستشو روی شونم گذاشت و گفت :
- من اینجا مراقبش هستمسرمو به نشونه تایید تکون دادمو بیمارستانو ترک کردم
***
وقتی وارد خونه شدم پدرم روی تک مبل همیشگیش روبه روی پنجره نشسته بود
مقابلش ایستادم و گفتم :
- با من کاری داشتین پدر؟
- بشین سهونروی کاناپه ی بزرگ نشستم ، بعد از مکث کوتاهی شروع کرد
- بهت گفته بودم که پشیمون میشیاز چی حرف میزد !
- منظورتون چیه پدر؟
- اون قرار دادو لغو کرده
برگه سفید روی میزو به سمتم گرفت و گفت :
- اونم فقط به خاطر پیشنهاد پول بیشتربه برگه ی کپی شده نگاه کردم ، امضای لوهانو پایین برگه شناختم چه اتفاقی داشت می افتاد ؟!
YOU ARE READING
Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔
Fanfiction📜 مقدمه 📜 تقدیم به تو ... کوچولوی دوس داشتنی من ! روزی این دفتر به تو میرسه میخوام برای یک بارهم که شده برگه هایی که لمس کردم دستای حالا بزرگ شده ی تو رو حس کنن شاید عشقی که از روز اول نگاهمو به برق خیره کننده ی چشمات پیوند زد میون این کاغذا جرقه...