Part 1⃣6⃣

261 66 7
                                    

💭 زمان حال 💭

🌼 سهون 🌼

با کشیده شدن پرده ی مخملی نمایش برقهای صحنه روشن شد و جمعیت ایستاده صف بازیگرای در حال تعظیمو تشویق کردن

دسته گلو به دست سوهو دادم و همراه هم به پشت صحنه رفتیم
چانیول مشغول پاک کردن گریمش بود چند دقیقه ای منتظر شدیم تا اتاق پروو ترک کرد

محکم در آغوشش گرفتمو بهش تبریک گفتم ، بعد از من نوبت سوهو بود دسته گلو به طرفش گرفت و با گفتن واقعا عالی بود چانو توی بغلش فشرد

به صورت جفتمون نگاه کرد و گفت :
- ممنون که اومدین بچه ها میدونم که چقدر سرتون شلوغه

دستشو فشردم و با لبخند در جوابش گفتم :
- همکارای جدیدتو نمیشناختم اما واقعا حرفه ای بودن
چانیول در حالی که ما رو به قسمت خلوت سالن پر رفت آمد پشت صحنه دعوت می کرد گفت :

- اره واقعا بچه های با استعدادین ، اگه کمک اونا نبود از پس بازیگری و کارگردانی همزمانش بر نمی اومدم

چشماش ناگهان پر از اشک شد و سرشو پایین انداخت
سوهو دستشو دور شونه های لرزونش حلقه کرد و گفت :
- مطمئنم اگه بک این جا بود بهت افتخار میکرد
سری تکون داد
- ای کاش فقط امشب این جا بود

دیدن اشکهای چانیول قلبمو فشرده کرد اون و بک ماه ها روی این نمایش کار کرده بودن ، اما حالا چانیول مجبور شده بود نقش بکو جایگزین کنه و تنهایی این راهو ادامه بده

من توی اتفاقی که برای بکهیون افتاد بی تقصیر نبودم اما چان هیچ وقت این موضوعو به روم نیاورد
چطور این اتفاقا افتاد هنوز از این شوک دردناک بیرون نیومدم

ای کاش اون روز اصلا به بکهیون زنگ نزده بودم اینو هزار تا ای کاش دیگه ....
حالا پنج ساله که حسرت عضو جدایی ناپذیر زندگی هممون شده بود

******

💭 فلش بک 💭

🌺 جونگین 🌺

نمیدونم دقیقا از کی شروع شد شاید درست از اولین باری که در آغوشم گرفت
شایدم ازخیلی قبل تر ، من همیشه عاشق سهون بودم ،من دنیارو با اون شناختم

بیشتر ازهر کسی توی زندگیم بهش وابسته بودم و این عادت داشت کم کم کار دستم میداد

درست مثل اتفاقی که دیشب افتاد
از معدود دفعاتی بود که پدر و مادرم باهم به سفر رفته بودن ، نونا شبو توی کتابخونه مونده بود تا هفته ی منتهی به امتحانارو حسابی درس بخونه

پشت اُپن وسط آشپزخونه ایستاده بودم ، تخم مرغو توی ظرف شیشه ای شکستمو کمی آرد بهش اضافه کردم

Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔Onde histórias criam vida. Descubra agora