💭 فلش بک 💭
🌺 جونگین 🌺
یک شنبه ی آفتابی اواخر بهار با صدای افتادن جسمی توی آب استخر از خواب بیدار شدم با دست چپ چشمامو مالیدم و اول از همه با نگاهم دنبال ساعت گشتم
ده صبح شده بود ، آفتاب نیمی از اتاقو روشن کرده بود و نور کمی درست تا لبه ی تختم میرسید ، پتو رو کنار زدم ، دستامو قلاب کردمو رو به جلو کشیدم ، همزمان لبام با خمیازه ی بلندی از هم باز شد و دوباره صدای آب سکوت باغ پشت عمارتو شکست
از جام بلند شدم و خودمو به پنجره رسوندم
لبه ی پرده ی لیمویی اتاقمو کنار زدم
سهون روی تختهای کنار استخر بزرگ نشسته بود و داشت چتر آفتابگیر بالای سرشو تنظیم میکردتخت کناری رو سوهو دوست و همسایه ی قدیمی مون پرکرده بود
کمی اونطرف تر چانیول همکلاسی دبیرستان سهون لبه ی استخر دراز کشیده بوداما کسی که با صدای پریدنش از خواب بیدار شدم پسری نیمه خیس وسط آب با تیشرت قرمز و موهای عسلی بود که سعی میکرد آب استخرو با دستاش روی پاهای آویزون چانیول پرت کنه
صدای هیجان آب بازیشون همه ی عمارتو برداشته بود که سوهو تذکر داد- بک صداتو بیار پایین
با خنده به طبقه ی بالا اشاره کرد و گفت :
- الان پرنس عمارت بغلیو بیدار میکنی اون وقت سهون حسابی آتیشی میشه ها
همزمان با بلند شدن سرها به سمت پنجره ی اتاقم پرده رو انداختمو خودمو از شیشه فاصله دادمچند دقیقه بعد پاورچین پله های طبقه دومو پایین اومدمو از در پشتی وارد باغ شدم
سهون و سوهو هنوز همون جای همیشگی نشسته بودن اما چانیول به پسر مو عسلی وسط استخر پیوسته بود و صداشون خیلی بالا گرفته بود
از بین درختای شکوفه زده ی گیلاس خودمو بهشون رسوندم ، اولین نفر سوهو منو دید و گفت :
- اینم از شاهزاده قصرمونتوجه همه به من که با یه تیشرت سبز آبی گشاد ، شلوارک سفید و دمپابی های پفی همرنگش کنار استخر ایستاده بودم جلب شد
جواب سلام چانیول و سوهو رو با خوشرویی دادم و با گیجی به پسرک تیشرت قرمز خیره موندم
استخرو شنا کرد و خودشو به میله ی سفید سمت من رسونددستشو از زیر آب بیرون آورد و به سمتم دراز کرد
همینطور که گیج به دست دراز شده پسرک و قطره های آبی که از آستین کوتاه لباسش میچکید خیره بودم
سهون از جاش بلند شد ،کنارم قرار گرفتو رو به اون گفت:
معرفی میکنم پسر عموی کوچیکم کیم جونگین
بعدم به پسرک مو عسلی اشاره کرد و دوباره گفت:
ایشون هم همکلاسی و دوست جدیدمون بیون بکیون هستنسهون کمی خودشو خم کرد تا لباش به زیر گوشم برسه
- نمیخوای جواب احوالپرسی شو بدی ؟
با حرکت ملایم انگشتاش پشت کمرم به خودم اومدمو قدمی به جلو برداشتم
دست بکهیونو که حالا کاملا خشک شده بود توی دستم فشردم و به صورت خندانش لبخند زدم
- از دیدنتون خوشبختم
سری تکون داد گفت :
- منم همینطور ، صورتتم که هنوز نشستی!
چشماشو ریز کرد و پرسید:
- شنا بلدی ؟
با حرکت آروم سرم تایید کردم
VOCÊ ESTÁ LENDO
Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔
Fanfic📜 مقدمه 📜 تقدیم به تو ... کوچولوی دوس داشتنی من ! روزی این دفتر به تو میرسه میخوام برای یک بارهم که شده برگه هایی که لمس کردم دستای حالا بزرگ شده ی تو رو حس کنن شاید عشقی که از روز اول نگاهمو به برق خیره کننده ی چشمات پیوند زد میون این کاغذا جرقه...