📢 هشدار 📢 : خواندن این پارت ممکن است برای سکای شیپر ها دردناک باشد
💭 فلش بک 💭
🌼 سهون 🌼
بعد از صرف شام همگی برای استراحت به طبقه سوم رفتیم
درو بستم ، ساعت و گوشیمو روی عسلی گذاشتم و خطاب به لوهان پرسیدم
- خب روز آخری چطور بود ؟
تختو دور زدو روبه روم قرار گرفت
- عالی بود ، همه ی این دو هفته عالی بود ،این بهترین سفری بود که داشتم
دستمو روی یقه ی پیراهن آبیش کشیدم
- خوشحالم که خوشحالی
نگاهشو به چشمام دوختو بهم نزدیک شد
- ازت خییلی ممنونم سهون
تپش قلبم باز داشت بیچارم می کرد
دستمو از زیر لباسش رد کردم و کمر برهنشو لمس کردم
لباشو آروم به لبام رسوند و بوسه رو شروع کرد
چشمامو بستم ، داشتم توی گرمای عشق شیرینش ذوب می شدم
انگشتامو آروم به سمت باسنش حرکت دادم و روی دستام بلندش کردم
همون طور که زبونمو روی لبای قرمز شدش میچرخوندم به سمت تخت رفتم
روی تشک نرم تخت پرتش کردم ، سرش به آرومی با بالشت برخورد کرد و ازم جدا شد
دستشو زیر تیشرتم برد ، با یک حرکت به سمت حمام پرتش کرد
با تعجب گفتم :
- امشب خیلی شیطون شدی آهو کوچولو
خندید و چشمای زیباشو با خجالت بست
- فکر نمیکنی تا امروزم خیلی صبر کردیم سهون !
صورتمو توی موهای خوشبوش فرو کردمو نفس عمیق کشیدم
دستمو به دکمه های یکی در میون باز لباسش رسوندم ، کامل از تنش خارج کردم
لبامو روی لباش فشردم ، اینقدر مک زدم تا با آه آرومی دهنشو باز کرد
زبونم تمام دهنشو مزه کرد
نمیخواستم هیچ نقطه ای فراموش شده بمونه
زانومو بین پاهاش گذاشتمو رفتم سراغ گردن بلورینش
با ناله های کشدار و پیوسته انگشتای گرمشو روی ستون فقراتم حرکت میداد
سیب گلوشو بوسیدم و گفتم :
- داری دیوونم میکنی لوهان
باسنمو لمس کرد و گفت :
- پس وقتشه به درد من دچار بشی
لبامو روی چونش گذاشتمو تا نافش پایین رفتم
وقتی دهنمو به نوک سینه راستش رسوندم خودشو از تخت جدا کرد و به سمت چپ چرخید
کمرشو با ملایمت گرفتمو برش گردوندم
گونه و لاله ی گوششو غرق بوسه کردم و تا وقتی که دوباره تسلیمم نشد به کارم ادامه دادم
چند لحظه بعد مارکای بنفشم تموم سینشو رنگی کرده بود
سرمو از سینش جدا کرد و مقابل صورتش گرفت گفت :
- کلافم کردی ، شروع کن
هنوز تو شُک حرفاش بودم که لبامو محکم گاز گرفت و کامل توی دهنش کشید
دست راستمو وارد شلوارش کردم، باسنشو چنگ زدم
لبامو رها کرد
دکمه ی شلوار جین چسب مشکیشو باز کردمو پایین کشیدمش
BINABASA MO ANG
Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔
Fanfiction📜 مقدمه 📜 تقدیم به تو ... کوچولوی دوس داشتنی من ! روزی این دفتر به تو میرسه میخوام برای یک بارهم که شده برگه هایی که لمس کردم دستای حالا بزرگ شده ی تو رو حس کنن شاید عشقی که از روز اول نگاهمو به برق خیره کننده ی چشمات پیوند زد میون این کاغذا جرقه...
