💭فلش بک 💭🌹لوهان 🌹
با شروع ماه اُکتبر اولین فعالیت جدی هنری من شروع شد
عشق به بازیگری با دیدن فیلمهای پدر خوانده درونم جوونه زد ، همیشه خودمو جای شخصیتای مورد علاقم میذاشتم و دیالوگای معروفشونو تکرار میکردم
وقتی معلم هنر مدرسمون از استعدادم توی تئاتر دبیرستان تعریف کرد پدرم بهم قول داد که برای تحصیل بفرستم به سئول
حالا من به هدفم خیلی نزدیک شده بودمبا معرفی استاد یانگ دیروز همراه با سهون به دیدن کارگردان سریال کوتاهی رفتم که قرار بود یکی از نقشهای مکمل مردشو من بازی کنم
از فیلم نامه خوشم اومده بود و تهیه کننده هم با سپردن این نقش به من موافقت کرده بود ، اما همه ی نگرانیم بابت شرایطی بود که کارگردان امروز برام شرح داد
میدونستم این راه آسونی نیست ، پیدا کردن یک اسپانسر و مدیر برنامه برای منی که هیچ تجربه ای نداشتم کار خیلی سختی بود ، در واقع غیر ممکن بود
هیچ کمپانی روی یک دانشجوی تئاتر بدون سابقه سرمایه گذاری نمیکردتمام راه برگشت به خوابگاهو سکوت کردم که سهون گفت :
- کارگردان ازت خوشش اومده بود ، بازیگرای خوبیم توی این پروژه هستن- چرا چیزی نمیگی لوهان ، مگه همیشه همینو نمیخواستی ؟
پاهامو به داشبورد تکیه دادم و نگاهمو از پنجره گرفتم ، دستمو روی برگه های فیلم نامه کشیدم
- اره همینو میخواستم ، اما خودت شرطشو شنیدی شاید بهتر باشه با تله فیلم یا تئاتر شروع کنم
جلوی خوابگاه توقف کرد و کاملا به سمتم چرخید
- اگه من حلش کنم چی ؟ ازم قبول میکنی ؟
حدس میزدم منظورش چیه- نمیخوام از شرکت شما کمک بگیرم سهون ، پدرت همینجوریشم با رابطمون موافقت نکرده
صورتمو لمس کرد و گفت :
- پدرم چیزی نمیفهمه ، بسپرش به من آهو کوچولودستی که روی صورتم بودو لمس کردم
اون فرشته ای بود که از آسمون برای شادی من اومده بود کافی بود فقط چوب جادوشو بچرخونه تا من به خوشبخت ترین آدم روی زمین تبدیل بشمیک هفته بعد با ون مخصوص خودم رفتم سر صحنه فیلم برداری من به یک مدیر برنامه معمولیم راضی بودم ، اما سهون برام سنگ تموم گذاشت
یک قرار داد دوساله از طرف یکی از بهترین اسپانسرای کره و البته با تمام امکاناتی که فقط نصیب ستاره های هالیا میشد
اون منو خیلی مدیون خودش کرده بود
قسم خوردم با تنها چیزی که میتونستم براش جبران کنم
با عشقی که بهش میدادم
VOUS LISEZ
Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔
Fanfiction📜 مقدمه 📜 تقدیم به تو ... کوچولوی دوس داشتنی من ! روزی این دفتر به تو میرسه میخوام برای یک بارهم که شده برگه هایی که لمس کردم دستای حالا بزرگ شده ی تو رو حس کنن شاید عشقی که از روز اول نگاهمو به برق خیره کننده ی چشمات پیوند زد میون این کاغذا جرقه...