📢 هشدار 📢: خواندن این پارت ممکن است دردناک باشد
💭 فلش بک 💭
🌺 جونگین 🌺
راننده ی تاکسی جلوی دانشگاه توقف کرد ، کرایه رو پرداخت کردم و پیاده شدم
به ساعتم نگاه کردم نیم ساعت تا پایان کلاسش باقی مونده بود
بالاخره تصمیم قطعیمو گرفته بودم ، میخواستم امروز حسمو به سهون بگم مهم ترین رازی که این همه سال توی سینم پنهان کرده بودم ، امروز هر طور که شده باید تمومش میکردم
اواخر زمستون بود و باد ملایمی می اومد ، کلاه سویشرت نازک قرمزمو روی سرم انداختمو زیپشو بستم
روی نیمکت چوبی کنار اتاقک نگهبانی دانشگاه نشستم ، هوا داشت کم کم تاریک میشد و ابرهای سیاه خبر از اومدن بارون میدادن
خیلی هیجان داشتم ، کافی بود یک لحظه چشمامو ببندم تا فکرم منو به سرعت به سمت گذشته ببره
به تمام سالهایی که ندوسته عاشقش بودم و تمام شبهایی که دونسته قلبمو به صدای نفس کشیدناش کنارم سپرده بودمعمر این عشق بیشتر از عمر منه ، وقتی هر روز منو با طعم خاص چشماش مست میکنه
وقتی که رنگ نگاهش محبت آمیزه ، جدیه ، حتی زمانی که با نگرانی نگاهم میکنهسمت چپ سینمولمس کردم
خدای من ...فقط با فکرش بی امان میکوبه
کتونیای قرمزمو محکم به پایه نیمکت کوبیدم تا کمی آروم بشم
جلوی ورودی دانشگاه شروع کردم به راه رفتن ، بارون نم نم شروع شده بود و هوا داشت هر لحظه سردتر میشد
فقط چند دقیقه تا تموم شدن کلاسش مونده
از پشت بوته های خشک شده ورودی ساختمون دانشگاهو نگاه کردم
میتونستم از دور ببینمش که میون سیل جمعیت دانشجوها داشت نزدیک می شدتیشرت و شلوار بنفش تیره ، کت چرم مشکی و کیفی که برای تولدش خریدم
با هر قدم نزدیک شدنش زانوهام داشت از شدت هیجان خم میشد ، خودمو پشت اتاقک نگهبانی قایم کردمو چشمامو بستم
با خودم تکرار کردم
- جونگین آروم باش ، اون سهونهاما هیچ فایده ای نداشت
دستمو توی جیب سویشرتم فرو کردم ، اسپریمو بیرون آوردم
دوبار پشت سرهم توی دهنم فشار دادمو چشمامو باز کردمسهون همراه پسری که نمیشناختمش به سمت کوچه خلوت پشت دانشگاه حرکت کرد
از ورودی دانشگاه فاصله گرفتمو پشت سرش تا سر خیابون رفتم
مشغول صحبت با دوستش بود و پشت به من ایستاده بود
پسر مقابلش زیبا بود ، لاغر اندام بودو موهای خاکستری کوتاهی داشت
YOU ARE READING
Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔
Fanfiction📜 مقدمه 📜 تقدیم به تو ... کوچولوی دوس داشتنی من ! روزی این دفتر به تو میرسه میخوام برای یک بارهم که شده برگه هایی که لمس کردم دستای حالا بزرگ شده ی تو رو حس کنن شاید عشقی که از روز اول نگاهمو به برق خیره کننده ی چشمات پیوند زد میون این کاغذا جرقه...