Part 2⃣1⃣

293 62 8
                                    

💭 فلش بک 💭

🌼 سهون 🌼

ماشینو با دقت بین خطوط پارک کردمو به سمت آسانسور پارکینگ رفتم

دکمه آخرین طبقه رو لمس کردم و به چهرم توی آینه خیره شدم

موهام از حالت معمول همیشه متفاوت تر شده بود
مشکی، کمی بلندتر و فرق وسط

لبخند زدم سلیقه لوهان واقعا بهم می اومد
دستمو توی جیب ِجین آبیم فرو کردم و گوشیمو بیرون آوردم

هیچ پیامی از طرف رییس نو نداشتم و این اصلا نشونه خوبی نبود

به ساعتم نگاه کردم ، عقربه ها دقیقا یازده ظهر رو نشون میدادن ، به موقع رسیده بودم

با قدمهای کشیده به سمت اتاق بزرگ مدیریت کل حرکت کردم ، بعد از هماهنگی با منشی وارد اتاق شدم

پدرم سرشو از برگه های جلوش دور کرد و عینک دور مشکی بزرگشو روی میز گذاشت

- اومدی؟
- بله پدر

به سمت سِت مبلای چرمِ قهوه ای اشاره کرد
- بشین

بعد از مکث کوتاهی گفت :
- از دانشگاه چه خبر؟ همه چیز خوب پیش میره ؟

درس و دانشگاه من آخرین چیزی بود که پدرممکن بود دربارش کنجکاو بشه

- بله همه چیز خوبه

شاید تعجبو از نگاهم خوند که از روی صندلی بزرگ مشکیش بلند شد و روبه روی من نشست

- میدونی که اهل مقدمه چینی نیستم سهون ، صحبتای هفته قبلمون ناتموم موند ، به همین خاطر خواستم امروز به شرکت بیای

حدسم کاملا درست بود، موضوع لوهان بود

دستاشو توی هم قفل کرد و ادامه داد

- خودتم میدونستی که من دیر یا زود ازاین موضوع با خبر میشدم ، فکر میکنی اون پسر واقعا ارزش این همه فداکاری رو داره ؟

اخم ناخودآگاه اَبروهامو جمع کرد
- شما اشتباه میکنید پدر

سرشو به آرومی تکون داد

- یک بار دیگه بهت میگم سهون ، تو آدم اشتباهیو انتخاب کردی اون کاملا با نقشه به تو نزدیک شده

به چشمای پدرم نگاه کردم و گفتم :
- شما اصلا لوهانو نمیشناسین مطمئنم که حتی اسمشم یادتون نمونده ، چطور درموردش اینقدر بی رحمانه قضاوت میکنین ؟

خودکار دستشو روی میز پرت کرد و بالای سرم ایستاد

- تو دقیقا چیزایی که میخواستو بهش دادی ، من این جور آدمارو خوب میشناسم ، جوونای رویا پردازی که دنبال یه فرصت میگردن
وابستش شدی اما تنها چیزی که در نهایت از این رابطه نصیبت میشه یه قلب شکسته است
و البته تو و این شرکت وسیله ی خوبی برای رسوندن اون به آرزوهاش هستین

Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔Where stories live. Discover now