💭 فلش بک 💭
🌼 سهون 🌼
بعد از صرف نهار توی طبقه سوم رستوران هتل که واقعا منظره ی خوبی داشت به معبد پیشنهادی بکهیون رفتیم ، یک مکان باستانی مربوط به هفت قرن قبل بود
اولین بار بود که یه همچین جایی می اومدم من کاتولیک بودم و تنها مکان مذهبی باستانی که از نزدیک دیده بودم کلیسا بود .
عکسای قشنگی از معبد گرفتیم ، جلوی بُت های طلایی بزرگ محراب تعظیم کردیمو مراسم مذهبی انجام دادیم و البته چان و بک گوشه خلوت و دِنج حیاط یه شیطنت کوچیک کردن که از چشم من دور نموند
مقصد بعدیمون اقیانوس بود با توجه به این که نزدیک غروب بود ، جمعیت زیادی صندلیهای خط کناری ساحلو پرکرده بودن با قایق به خلوت ترین قسمت ، یعنی غرب جزیره رفتیم ، به جز ما سه نفر فقط عده ی کمی با فاصله ی دور دیده میشدنچانیول از سوهو که تا زانو توی آب رفته بود عکس میگرفت و بکهیون با تلفنش مشغول صحبت بود
دستای لوهانو فشردم، باهم هم قدم شدیم ، باد شدیدی که از سمت اقیانوس میوزید موهای تازه رنگ شدشو پریشون کرده بود
با نزدیک شدن شب ، هوا رو به سردی میرفت ، منظره ی بی نظیری روبه رومون بود ، کفشای سِت خاکستریمونو درآورده بودیم ، شنای ولرم ساحلو بین انگشتای پاهام حس میکردم نزدیک امواج اقیانوس لوهانو کنار خودم نشوندم
پاهاشو دراز کرد و اجازه داد موجهای ناآروم شنهای پاشو بشوره
همین طور که پشت دستشو با انگشت آروم نوازش میکردم گفت :
- تا به حال لحظه ی غروب اقیانوسو ندیده بودم، خیلی خوشحالم که میتونیم با هم ببینیمبه خط افق نگاه کردم سایه به خون نشسته آسمون کاملا دریا رو پوشونده بود طوری که از دور دست فقط رنگ محو سرخ نمایان بود
- از چیزی نترس لوهان ، نمیخوام ذهنت اینقدر درگیر رابطمون باشه ، فقط از لحظات لذت ببر
به دستای توی هم قفل شدمون نگاه کرد و جواب داد :
- دست خودم نیست
میدونستم چی تو فکرش میگذره- پدرم بلاخره رضایت میده ، اون همیشه سخت گیر بوده ، مشکل تو نیستی ، این خصلتو از مادر بزرگم به ارث برده ، عمومم همین طوره
سرش پایین بود و با تیکه چوب کنار دستش خطوط محوی روی زمین کشید
چوبو ازش گرفتم دستمو دو طرف صورتش گذاشتمو با شصتام گونه های تبدارشو لمس کردم و خیره تو چشماش گفتم :
- ناراحتیتو ازم پنهون نکن ، نگرانی تو نگرانی منم هست ، پس فقط بسپرش به منچشماشو با حرکت آرومی باز و بسته کرد
نگاهمو به سمت لبای خوش حالتش حرکت دادم صورتمو جلو کشیدم و لبامو روی پیشونیش چسبوندم پایین تر اومدم و گونه راستشو بوسیدم و بعد لبامو محکم به لباش قفل کردم
YOU ARE READING
Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔
Fanfiction📜 مقدمه 📜 تقدیم به تو ... کوچولوی دوس داشتنی من ! روزی این دفتر به تو میرسه میخوام برای یک بارهم که شده برگه هایی که لمس کردم دستای حالا بزرگ شده ی تو رو حس کنن شاید عشقی که از روز اول نگاهمو به برق خیره کننده ی چشمات پیوند زد میون این کاغذا جرقه...