💭 فلش بک 💭🌹 لوهان🌹
فیلم برداری بیشتر از اون چیزی که انتظار داشتم طولانی شد ، سه روز تا کریسمس باقی مونده و من یک ماهه سهونو ندیدم
قرار بود پنج قسمت آخر سریال توکیو فیلم برداری بشه و امروز سکانسهای پایانی گرفته میشد
روی صندلی کنار فیلم بردار نشسته بودم ، از سرما خودمو جمع کردم ، با وجود کاپشن بادگیر و پتویی که دورم بود بازم سرمای سکانس آخری که با کاپشن چرم نازک بازی کردم هنوز از تنم بیرون نرفته بود
همه منتظر پایان فیلم برداری به دوبازیگر نقش اولی که کنار ساحل قدم میزدن زل زده بودن
کارگردان صداشو بالاتر برد و گفت :
- خوبه یکم نزدیکتر بشین ... آهان تمومه
- همگی خسته نباشیدبا صدای دست زدن عوامل پشت صحنه از جام بلند شدم ، یکی یکی از همه تشکر و خداحافظی کردم
کارگردان آخر از همه کلی ازم تعریف کرد و گفت :
- لوهان تو واقعا شروع خوبی داشتی ، امیدوارم بازم باهم همکاری کنیمدستشو به گرمی فشردم و تعظیم کوتاهی کردم
- ممنون که بهم اعتماد کردین کارگردان
- خسته نباشی ، امشب توی جشن پایان سریال میبینمتمکث کوتاهی کردمو بعدش گفتم :
- راستش یه خواهشی ازتون داشتم ...***
دستامو توی جیب کاپشنم فرو کردم و به شیشه ماشین زل زدم
گردنم شدیدا درد میکرد ، سرمو به پشتی صندلی تکیه دادم و بخاری ماشینو زیاد کردم
بعد از تقریبا نیم ساعت انتظار بالاخره رسید
با عجله دستگیره درو باز کردم ، کلاه کاپشنو کاملا پایین کشیدم و با تمام سرعت به طرفش دویدمتازه از ماشین پیاده شده بود که محکم از پشت بهش چسبیدم
دستامو باز کرد و به سمتم چرخید
سرشو خم کرد تا بتونه چهرمو ببینهصورتش پر از تعجب شد و گفت :
- لوهان !!! تو این جا چیکار میکنی ؟اطرافو یه نگاه کوتاه انداختم و به سمت کوچه فرعی کنار عمارت کشوندمش
چسبوندمش به دیوارو لبامو به دهنش کوبیدمگرمای نفساشو بلعیدم و مک محکمی به لب بالاییش زدم
زبون داغشو کاملا وارد دهنم کرد و دندونامو لمس کرد
آه آرومی از بین لبام وقتی چسبده به لباش بود توی دهنش خارج شدچشماشو آروم باز کرد و کمی به عقب هدایتم کرد
بد جوری نفس نفس میزد ، با خنده گفت:
- ممکنه خبر نگاری کسی ببینهصورت سرخ شده از سرماشو لمس کردم
- داشتم از دوریت میمردم سهون
صورتمو نوازش کرد
- خدانکنه عزیز دلمتوی آغوش گرمش فرو رفتم ، بوی همیشگی رو میداد ، بوی فرشته ی آسمونی خودم
عطرشو عمیقا نفس کشیدم
میخواستم تا ابد این نفسارو ذخیره کنمدستمو گرفت و منو از خودش جدا کرد
- داری یخ میزنی لوهان بیا بریم تو ماشینکنارش نشستمو و دستمو جلوی بخاری ماشین گرم کردم
ماشینو چند خیابون اونطرف تر جلوی پارکی موقف کرد و کاملا به سمتم چرخید
- صبح با منیجرت صحبت کردم گفت پروازتون پس فرداست
- فیلم برداری صبح زود تموم شد ، جشن آخر سریالو پیچوندم و با پرواز ظهر اومدم ، نتونستم طاقت بیارم
دستامو جلوی دهنش گرفت و ها کرد
- خیلی سرده با چی تا این جا اومدی؟
- از فرودگاه تاکسی گرفتمبا تعجب و ترس به اطراف نگاه کرد
- دیوونه شدی لوهان ، سریالت داره هر هفته پخش میشه ،الان ممکنه هر جایی یه خبرنگار فضول دنبالت باشهخودمو بهش نزدیکتر کردم و خیره به چشمای گشاد شده از تعجبش گفتم :
- برام مهم نیستدستامو روی صورتش گذاشت ، سرشو خم کرد و گفت :
- وای لوهان تورو خدا لجبازیو بذار کناردستمو روی رون پاش کشیدم و با سر به ون اون طرف خیابون اشاره کردم
- شوخی کردم با ماشین کمپانی اومدم
نفس عمیقی کشید و ادامه داد- اما عزیزم هنوزم باید حواستو خیلی جمع کنی ، تو دیگه یه آدم معمولی نیستی بهتره یه سری به شبکه های اجتماعی بزنی
از همین میترسیدم ، شهرتی که همیشه آرزوشو داشتم بدترین زمان ممکن به سراغم اومده بود
وقتی که اینقدر شدید وابسطه و دلداده سهون شده بودم
اگه رابطه ی ما علنی می شد نه فقط محبوبیت نوپای من بلکه اعتبار چندین ساله ی کمپانی آریوسم به باد میرفت
هیچ کس از خانواده ی اوه درباره رابطه ی برادرم با دخترعموی سهون خبر نداشتن
هیونگ ازم قول گرفته بود که این موضوعو به سهون نگم ،میگفت همه چیزو به اون و دوست دخترش بسپرم
با این که ته قلبم از این موضوع ناراحت بودم اما این بار تصمیم داشتم به قول لویانگ اعتماد کنممن نمیخواستم شرایطو برای سهون بدتر کنم ،اون به اندازه کافی به خاطر من از طرف پدرش تحت فشار بود
YOU ARE READING
Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔
Fanfiction📜 مقدمه 📜 تقدیم به تو ... کوچولوی دوس داشتنی من ! روزی این دفتر به تو میرسه میخوام برای یک بارهم که شده برگه هایی که لمس کردم دستای حالا بزرگ شده ی تو رو حس کنن شاید عشقی که از روز اول نگاهمو به برق خیره کننده ی چشمات پیوند زد میون این کاغذا جرقه...