Part 9⃣

306 75 10
                                    


💭 فلش بک 💭

🌺 جونگین 🌺

نوجوونی من پر از فرازو نشیب بود خیلی شیطون بودم واین همیشه کار دستم میداد به قول سهون شیطون اما ساده...

اواخر پاییز بود داشتم از مدرسه به سمت خونه می اومدم که خواهرم برام تک بوقی زدبه پشت سرم نگاه کردم ماشینش جلوی پام ترمزکرد و پنجره رو کشید پایین که گفتم :
- وووو عجب ماشینی !! ، گاز دادن با این عروسک توی بزرگراه چه حسی داره

به راننده پدرم اون طرف خیابون اشاره کرد و گفت:
- حس پرواز ، البته با کمک خلبان بابا
همزمان خندیدیم ، ماشین و دور زدم و سوار شدم

به سختی پدرو راضی کرده بود تا اجازه بده بدون راننده و تنهایی بره دانشگاه
عشقِ سرعت از نونا به من رسیده بود و این چیزی بود که پدر سخت گیرم اصلا باهاش موافق نبود
به سمتش چرخیدمو گفتم :
- چطوری راضیش کردی ؟
- هیچ وقت جذابیتای یک دختر برای پدرشو دست کم نگیر ، ولی خب دیدی که برام به پا گذاشته منم قول دادم شهروند مطیع قانونی باشم

به صورتم نگاه کرد و با شیطنت آشکاری لبخند زد
- البته فعلا
آهی کشیدم
- خوشبحالت فکر نمیکنم حتی با این شرایطم راضی بشه من یه روزی پشت فرمون بشینم

با دست راستش موهامو نوازش کرد و گفت :
- عجله نکن تو هنوز خیلی فرصت داری

زمان دقیقا عکس حرفاشو بهم ثابت کرد
درست گفتن که همیشه خیلی زود دیر میشه این حقیقتی بود که زیاد برای من اتفاق افتاد

اون روزا آزادانه زندگی میکردم همه نگرانیم پدرم بود که همیشه سهون یا نونا یه راهی برای راضی کردنش پیدا میکردن
عشق به سرعت واستعدادم در نقاشی درکنار شباهت بی اندازه سه تا ویژگی های مشترک من و نونا بود
اما سهون ، اون بزرگترین حامی و الگوی من بود

همیشه دوست داشتم مثل اون قوی باشم، با وجود همه اصرارای عمو اون هیچ وقت دنبال تجارت نرفت از اول گفت دانشکده تئاتر و بلاخره پذیرش دانشگاهی که میخواستو گرفت

سهون مهربون بود بیشتر از هر کسی منو درک میکرد و تحت هر شرایطی اون در خدمت خانواد بود ، پس من حق داشتم که اینقدر دوسش داشته باشم وقتی به معنای واقعی کلمه کامل بود چیزی که پدرم آرزو داشت منم باشم

اما من لوس بودم ، زودرنج بودم و البته زیادی پرو و سرکش بودم اینم ویژگی های من از نظر پدرم بود
با این وجود، من همچنان آخرین امید خانواده برای مدیرت کمپانی ای بودم که بقیه قبلا از ریاست آیندش شونه خالی کرده بودن این یعنی ...

اون روزم مثل همیشه دعوا سر موضوع تکراری انتخاب رشته ی من بود
پدرم روی تک مبل مورد علاقش نشسته بود و با تحکم به منی که تازه از کلاس طراحی برگشته بودم امر و نهی میکرد

Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt