°•part 49•°

389 70 19
                                    


سال 2020

"هر دفعه باهات ویدیو کال میرم حس بدتری دارم"

جیمین نالید. تصویر روی صفحه یک لحظه فریز شد و بعد دوباره به لود شدن ادامه داد.

"گندش بزنند، باز فریز شد، مگه نه؟"

تهیونگ جواب داد.

"آنتن اینجا یه کم ضعیفه"

"نه لعنتی، تو الان توی ییلاقات تایوانی"

جیمین چشم هاش رو توی حدقه چرخوند

"تو داری اینور اونور میری و خوش میگذرونی و من ینجا توی دفتر کمپانی گیر افتادم و تنها دلخوشیم فیش حقوق هر ماهمه"

"میبینی، حداقل تو یه فیش حقوق داری"

تهیونگ بهش یاداوری کرد.

دسته ای از موهاش جلوی چشمش اومد و به این فکر افتاد که بله، واقعا باید موهاش رو کوتاه کنه.چهار پنج سالی میشد که تهیونگ فارق التحصیل شده، و از اون لحظه همه چیز یه جورایی شبیه گردباد اتفاق افتاده بود.

بعد از کارورزی توی دانشگاه مستقیما وارد شدن به یکی از بزرگترین شرکت های تجاری برای یه مدت کوتاه، و تهیونگ خیلی زود متوجه شد:

که این کار واسه اون ساخته نشده. زندگی کردن توی دفتر کار تا اخر شب، با عجله برگشتن خونه و بعد دوباره قبل از این که ساعت 9 بشه خودتو برسونی سرکار ،  این واسه تهیونگ نبود.

به همین خاطر اون به نصیحت کسی که یه زمانی عاشقش بود . شاید هنوز هم عاشقشه، خودش هم دیگه نمیدونست،  گوش داد و رفت. خودشو به اولین پروازی که از فرودگاه اینچئون بلند میشد
رسوند و از کره فرار کرد.

اولش سخت بود، ولی اون مقداری پس انداز داشت، و یه گیتار خریده بود و توی خیابون ها نوازندگی میکرد؛ و با وجود اینکه چیزی که خونه فرضش میکرد، مدام در حال عوض شدن بود، هیچوقت جایی برای مدت زیادی ساکن نمیموند، باز هم به اندازه کافی برای اون خوب بود.

حداقل اینجوری، میتونست بیشتر دنیا رو ببینه. کاری رو انجام بده که تا به حال هیچوقت اجازه انجام دادنش رو به خودش نداده بود.

"تازگیا با پدرت حرف زدی؟"

جیمین پرسید. صداش حالا آروم تر بود، ضعیف تر، انگار اون صدا خودش رو جمع کرده بود.

"اون چند روز پیش بهم زنگ زد، ازم پرسید که خبری چیزی ازت دارم یا نه"

"دو ماهی میشه"

تهیونگ جواب داد. چند ماه اول بعد از اینکه چمدونش رو بسته و رفته بود، پدرش هر روز بهش زنگ میزد. گاهی وقتها یه شماره ناشناش هم تماس
میگرفت، ولی همیشه چند ساعت بعد از پدرش بود، و یه فکرایی راجع به اینکه کی ممکنه باشه داشت، اما واقعا هیچوقت دلش نخواسته بود بفهمه.

°•keep the water warm•°Where stories live. Discover now