"نه ، فقط یه دوست بود "
مکث کوتاهی شد .
"اینطور به نظر نمیومد، البته ...".
جونگکوک به نظر غرق در فکر میومد.
"... موقع رفتن عین خر خوشحال بود، وقتی
داشت رد میشد یه نگاه نفرت انگیزی هم به من انداخت ""شاید به این خاطر که ذاتا آدم منفوری هستی "
تهیونگ این رو با خنده گفت. اون مینجه بود. امکان نداشت مینجه احساساتی نسبت بهش
داشته باشه. قانونا، قطعا، تهیونگ احساسات منطقی زیادی در این مورد داشت؛ مینجه یه دوست خوب بود که توی تخت هم خیلی خوب بود. این همه ی چیزی بود که درباره اش وجود داشت. تهیونگ
مطمئن بود."اون فقط یه دوسته، فک نکن من رابطه های غیردوستی داشه باشم"
"غیردوستی؟"
"غیردوستی "
تهیونگ سری تکون داد
"مثلا دست همو بگیرن، گل تو ولنتاین، منو زیر بارون ببوس و اینجور چیزا. درمورد من صدق
نمیکنه""به نظر من اینجور آدمی نیستی "
جونگکوک الان خیلی بیشتر حرف میزد. خیلی مهربون تر بود. همونقدر مهربون که با دوستای تهیونگ برخورد کرده بود، و این فکر باعث میشد تهیونگ احساس کنه چیز گرمی توی قفسه سینه اش در حال شکفتنه.
"فکر میکردم از این بچه مثبتای استریت باشی که دنبال مسخره بازیای رمانتیکه"
تهیونگ سوتی زد .
"واو ... داریم وارد قلمروهای خیلی شخصی میشیم"باید اهمیت میداد. باید اهمیت میداد، به این خاطر که اون معمولا در مورد خودش با بقیه صحبت نمیکرد، و خیلی کمتر هم با برادرخونده ای که اصلا درباره ی چیزی باهاش صحبت نمیکرد، اما به طرز عجیبی،نمیتونست جلوی خودش رو بگیره.
" ولی نه واقعا، من اینجوری نیستم. خوابیدن های اتفاقی و معمولی از همه بهترند . از هر 10 مورد من 10 موردشو پیشنهاد میکنم"
وقتی بعد از چند ثانیه جونگکوک جوابی نداد تهیونگ پرسید
"چیه؟ تا حاال همینجوری با کسی نخوابیدی؟"
"خب، نه"
جونگکوک با دستپاچگی جواب داد. تهیونگ بلند شد و چهارزانو نشست، کمی به جلو خم شد و
دست هاش روی پاهاش تکیه داد و با دقت به جونگکوک خیره شد، که چهره اون هم داشت به
آرومی رنگی شبیه گوجه فرنگی به خودش میگرفت."نه اصلا، امکان نداره ..."
"... داری عین خر دروغ میگی..."
تهیونگ با صدای بلندی خندید. با نگاه تحسین کننده ای سر تا پای جونگکوک رو برانداز کرد و مطمئن شد که پسرک متوجه این کارش بشه . میتونست گرمایی که ازشدت خجالت از جونگکوک متصاعد میشد رو عملا از اون نقطه حس کنه، و به دلایلی، دونستن این که اون باعث شده جونگکوک چنین احساسی پیدا کنه خوشحالترش میکرد.
جونگکوک بدن یک دنسر رو داشت، نه خیلی لاغر مثل هوسوک یا ریز جثه مثل جیمین ولی باریک و بلند بود، شونه های کمی پهن که پایین تر به کمر باریکی میرسید و بعد به پایین تنه ی خوش فرمی تبدیل میشد. ران های عضله ای که دور گردن تهیونگ خیلی خیلی عالی به نظر میرسیدند.
تهیونگ آب دهنش رو قورت داد ."... اینجور به نظر بیاد؟ نه اصلا"
جونگکوک در حالیکه انگار نفسش بریده بود گفت:
"هولی فاک! ...".
کاملا مغلوب به نظر میومد. خودش رو روی
آرنج هاش بالا کشید و آه نامحسوسی از بین لبهای تهیونگ خارج شد وقتی که تیشرتش صاف شد و عضالت جونگکوک رو پوشوند."... الان یعنی واقعا ازم تعریف کردی؟"
تهیونگ با تمسخر گفت :
"اختیار داری ..."
و اون هنوز داشت تلاش میکرد تصویر جونگکوک رو در حالی که پاهاش دور گردنش حلقه شده رو از ذهنش پاک کنه.
"... الان کسی که باید تعجب کنه منم که تو اصلا داری باهام حرف میزنی"
"اینو فقط یه بار از من میشنوی اونم به این خاطر که انقدر مستم که نمیتونم از روی این مبل بلند بشم ..."
جونگکوک این رو گفت در حالی که کاملا جدی به نظر میرسید. ابروهاش گره خورده، لب هاش
بهم فشرده و نگاهش نافذ بود." ... من ... آدمی ام که نمیتونم احساساتمو بروز بدم"
تهیونگ شروع به خندیدن کرد، از ته دل، جوری که شکمش و فکش درد گرفت .
"هر کی دو دقیقه دوروبرت باشه اینو میفهمه، لعنتی، حتی یونگی هیونگ، عبوسِ عبوسا، اینو فهمید"
اونها کمی دیگه با هم صحبت کردند، و حس خوبی
داشت. ذهن تهیونگ رو از چیزای بی فایده پاک میکرد. صحبت کردن به طرز شگفت انگیزی راحت بود، حتی با وجود اینکه مخاطبش برادرخونده ای
بود که نمیتونست احساساتش رو بروز بده، و دیگه یه جایی انقدر خسته بودند و صداهاشون خواب آلود شد که توی مبل فرو رفتند، اینبار واقعا پاهاشون به هم پیچیده بود.تهیونگ با این فکر به خواب رفت که چطور واقعا اونها بیشتر از چندتا کلمه و جمله ی مختصر باهم حرف زده بودند و چقدر از این خوشش اومده بود، و اگر فردا صبح هم جونگکوک متوجه برآمدگی
پایین تنه هاشون شده بود، تهیونگ هم چیزی
درباره اش نگفت.-----------------------
های گایزخب خوشحالم که بعد از اون اجراهای خفن زنده ام :)
تهکوک رسما دوتایی منو به فنا دادند رفت .و اینکه خیلی دلم برای همه شون تنگ شده خیلی خیلی زیاد مخصوصا برای یونگی .
ووت و کامنت های خوشگلتون رو ازم دریغ نکنید تا انرژی بگیرم . اگه بوک رو دوست دارید ، به دوستاتونم لطفا معرفیش کنید .
و در اخر بوراهه 💜
VOUS LISEZ
°•keep the water warm•°
Roman d'amour. 〰️〰️〰️🀄️〰️〰️〰️ keep the water warm 〰️〰️〰️🀄️〰️〰️〰️ ▪️ Main Couple: #VKOOK . #KOOKV ▪️Genre: Romance. Dram. Angst. Smut ▪️Translat ▪️Up: Completed ( Season1) 🌼 آنچه خواهید خواند: "دیدیش؟" تهیونگ تکون نخورد "چیو دیدم؟" "دیدی چطور داش...