همینطور که برفِ روی آسفالتِ ترک خورده تیکه تیکه میشد تا راه رو برای بهار باز کنه، تهیونگ هم به تدریج جونگکوک رو بهتر میشناخت،
و این فقط در مورد قرارهای شبانه شون نبود، اگرچه که همین هم آغوشی ها به طور بحث برانگیزی مهم ترین بخش هر روز تهیونگ
بودن (هیچی مثل برگشتن از یه روز طولانی و سخت به خونه و یه سکس طولانی نمیشد، و با هر روز عوض کردن ملافه هاشون هم هیچ مشکلی نداشتند)، بلکه در مورد لحظه های کوچیکی بود که با هم داشتند، وقتی که جونگکوک مجبورش میکرد با هم بنوشند با اینکه 8 صبح فردا کلاس داشت، یا وقتی که با هم رانینگمن تماشا میکردند و اونقدر میخندیدند که اشک از چشم هاشون سرازیر میشد، یا وقتی که در مورد این جر و بحث میکردند که لی مینهو بهتره یا کیم ووبین .این چیزها بود که باعث میشد تهیونگ احساس کنه چیزی توی قفسه سینه اش در حال منبسط شدنه.
یه شب دیگه بود . اینطور به نظر میومد که روزهای تهیونگ به وسیله زنجیره ای از شب ها به هم متصل شده بود و اون تازه اولین تکلیف کلاس اقتصادش رو گرفته بود و داشت غرق میشد. داشت توی دریایی از احتمالات و نمودارها و اعداد، و البته سوجو، غرق میشد."امروز چهارشنبه ست!"
جونگکوک اینو گفت، لحظه ای که از تمرین
رقصش برگشت و تهیونگ رو دید که پشت میز جلوی کاناپه در حال جون دادن بود. حقیقتا، به معنای واقعی کلمه در حال جون دادن بود."واسه چی داری مشروب میخوری؟"
"تکلیفمو باید 17 ساعت دیگه بفرستم"
تهیونگ نالید، و نمیدونست که به خاطر یادآوری این بود که تکلیفش رو باید 17 ساعت دیگه
تحویل میداد و وات د فاک چون هنوز یه کلمه هم ننوشته بود یا به این خاطر که جونگکوک یه لباس آستین حلقه ای پوشیده که از شدت عرق به عضلات شکمش چسبیده بود."یکی بهم بگه چرا من دارم اقتصاد میخونم"
"چون تو یه کانفورمیستی (یعنی آدم همرنگ جماعت، دقیقا همین توضیحی که خودش در
ادامه میده ) که این نیاز عجیب رو داره که مطابق انتظارات مردم زندگی کنه"جونگکوک طعنه زد، کنار تهیونک تلپی روی زمین نشست و به پایه ی مبل راحتی تکیه زد.
"و خودت نیستی؟"
"راستش من به شیمی علاقه دارم، خیلی ممنون ..."
"... هیچی مثل پیوند کربن-کربن نمیتونه نمیتونه باعث شه شق کنم"
باشه، جونگکوک واقعا خله الان اون ...
"الان تو از کلمه ی شق کردن توی یه جمله ی کاملا جدی و علمی استفاده کردی؟"
رنگ سرخی به ارومی از توی یقه ی جونگکوک بیرون اومد و به گونه ها و بعد به گوش هاش رسید که از نظر تهیونگ واقعا خواستنی بود.
درسته، شبهایی مثل این. نه فقط قرارهای
شبانه شون بلکه چیزهای کوچیک ، وقتی که جونگکوک فکر میکرد تهیونگ حواسش نیست
بطری سوجوش رو کش رفت ( قیمتش فقط 5 هزار وون بود ولی خب به هرحال)، یا وقتی که یه بالش کوچیک زیر سر تهیونگ چپوند تا موقع کامل کردن تکلیفش واقعا نمیره، یا وقتی که برنامه ی ولفرام الفا رو روی گوشیش باز کرد تا تهیونگ مطمئن بشه که نه، ماشین حساب قاطی نکرده، عددی که به دست اورده واقعا عجیبه.هر کس که تصمیم گرفته آخرین مهلت ارسال رو به 12 ساعت دیگه تغییر بده واقعا یه مردم آزار به تمام معناست چون موقعی که تهیونگ تکلیفشو تموم کرد ساعت 7 صبح بود.
جونگکوک این مدت ، تمام این مدت زمان لعنتی کنارش بود، منتطر بود، تلاش میکرد، هر وقت میتونست کمک میکرد حتی با این وجود
که ساعت 10 صبح کنفرانس داشت و ساعت 3 بعدظهر هم تمرین رقص.وقتی که تهیونگ دکمه ارسال رو زد و برگشت جونگکوک رو دید که به خواب رفته، سرش توی گودی گردن تهیونگ افتاده بود و موهاش
پوست ترقوه اش رو قلقلک میداد و از هر نظر شبیه یه فرشته واقعی بود؛ تهیونگ نتونست جلوی خودش رو بگیره و انگشته اش رو بین
دسته موهای جلوی صورت جونگکوک کشید و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت.°•°•°•°○°•○•○•
این پارتم به عنوان یه عیدی کوچیک
عیدتون مبارک💜💜💖
امیدوارم امسال سال خیلی خوبی داشته باشیدووت و کامنت یادتون نره لاولی ها
کامنتاتون کم شده هاا💜
VOUS LISEZ
°•keep the water warm•°
Roman d'amour. 〰️〰️〰️🀄️〰️〰️〰️ keep the water warm 〰️〰️〰️🀄️〰️〰️〰️ ▪️ Main Couple: #VKOOK . #KOOKV ▪️Genre: Romance. Dram. Angst. Smut ▪️Translat ▪️Up: Completed ( Season1) 🌼 آنچه خواهید خواند: "دیدیش؟" تهیونگ تکون نخورد "چیو دیدم؟" "دیدی چطور داش...