اون شب میزبانِ یکی دیگه از شام های خانوادگی پرتنش و ناخوشایند بود . پدر تهیونگ طبق معمول بشقاب ها رو آماده کرد و مادرخونده اش هم قاشق و چنگال ها رو روی میز چید . و هر چهار نفرشون پشت میز چوبی قدیمی نشستند ، هر کدوم در یک سمتش ، درست مثل دو ، سه ، ده هفته ی قبل ، در حال حاضر تهیونگ شمارش تعداد این روزها از دستش در رفته بود ، روزهایی که باید نگاه های خیره ای که انگار پشت سرش رو سوراخ میکردند رو نادیده می گرفت ، و الان هم آماده است تا
سی و سه دقیقه دیگه در سکوت کامل بشینه ، ولی بعد از دو دقیقه و نیم ، پدر تهیونگ گلوش رو صاف کرد." من و مامانتون داشتیم فکر میکردیم ..."
عینکش رو روی بینیش تنظیم کرد و نفس عمیقی
کشید و نفس تهیونگ با شنیده کلمه ی مامان در سینه حبس شد."... که شما دوتا اسباب کشی کنید و باهم زندگی کنید"
صدای بلندِ برخوردِ فلز با ظرف پلاستیکی در فضا پیچید ، قاشق جونگکوک افتاده بود ، مشت هاش گره خورده ، رگ های ساعدش بیرون زده بود . و تهیونگ ، نمی دونست حالت چهره ی خودش چجوریه ، تنها چیزی که میدونست این بود که انگار چیزی توی گلوش گیرکرده و لب هاش به شکل یک پوزخند دراومده ( اون هیچوقت پوزخند نمیزنه)
و فقط فکر زندگی کردن با جونگکوک در یک مکان ، به تنهایی باعث میشد که حالت تهوع پیدا کنه."نه"
صداش به طرز ترسناکی آروم و محکم بود و اون به پدر تهیونگ نگاه نمیکرد بلکه به مادرش نگاه میکرد .
"من با اون یه جا نمیرم"
"شما برادرید ..."
صدای یین جایی برای بحث باقی نگذاشت
"براتون ارزون تر درمیاد که به جای اجاره دو تا آپارتمان جداگونه ، یک جا باهم زندگی کنید ، و اینکه شما به یک دانشگاه میرید ...".
پدر تهیونگ ساکت نموند:" این بهتون کمک میکنه که همدیگه رو بهتر بشناسید"
"بابا ..."
تهیونگ با لحن عاجزانهای ادامه داد "... میدونی که ما با هم کنار نمیایم . دو هفته ای میشه که ما تقریبا با هم حرف نزدیم ، خودت میدونی که این کار نتیجه خوبی نداره"
"اگه شما با هم حرف نزدید ، از کجا میدونید که با هم کنار نمیاید؟"
"چون بعضیا حتی نمیخوان امتحانش بکنن ..."
تهیونگ هیسی کرد و از گوشه ی چشم نگاه خیره ای به جونگکوک انداخت و اونم با چشم غره ای که مخصوص خودش بود ، جوابش رو داد.
"... اینکار نتیجه ی خوبی نداره ، ما هردومون سرمون شلوغه و خوابگاه هم ارزونه و دلیلی وجود نداره که بخوایم اسباب کشی کنیم ...".
یین وسط حرفش پرید "دوتا خوابگاه ارزونه ولی اجاره ی یه دونه آپارتمان ارزون تره"
صداش ، مثل پسرش ، مطمئن و قاطع بود ، ولی
چیزی که زیر این کلمات جریان داشت ، عصبانیت یا نا امیدی نبود ، بلکه یک منطق سرد و بی طرفانه بود .
YOU ARE READING
°•keep the water warm•°
Romance. 〰️〰️〰️🀄️〰️〰️〰️ keep the water warm 〰️〰️〰️🀄️〰️〰️〰️ ▪️ Main Couple: #VKOOK . #KOOKV ▪️Genre: Romance. Dram. Angst. Smut ▪️Translat ▪️Up: Completed ( Season1) 🌼 آنچه خواهید خواند: "دیدیش؟" تهیونگ تکون نخورد "چیو دیدم؟" "دیدی چطور داش...