پیام از: مینجه
_یونسئوک قراره پارتی بگیره ، میای بالاخره؟ :(ارسال پیام به: مینجه
+فاک ، معلومه
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~تنها چیز خوبی که از توی این کنفرانس های ماکرواکونومیک نصیبش شده بود یه روح همزاد توی مینجه بود . اون ها بعد از شب های پر از سلفی های تار و جوک های مسخره شماره هاشون رو بهم داده بودند و تهیونگ فکر میکرد که یه دوست جدید فوق العاده پیدا کرده ، یکی که بالاخره "هیونگ" صداش میکرد و این واقعا بامزه بود . مینجه دانشجوی تئاتر بود و خب میدونی ، به دلایلی انگار همه ی دانشجوهای تئاتر خوراک پارتی بودند .
این سومین باری بود که مینجه اون رو دعوت کرده و از اونجایی که جیمین خیلی اصرار داشت تا تمام تماس ها و استیکرهای آزار دهنده اش توی کاکائوتاک رو نادیده بگیره ، پس تهیونگ شاید کمی
بدون اون خوش میگذروند .شب جمعه بود و این شب جمعه هم مثل بقیه
شب های جمعه بود .آدم های مست اون اطراف تلوتلو میخوردند ، دوست هایی که با بازوهای درهم قفل شده ریز ریز میخندیدند و راهشون رو از بین
شلوغی پیدا میکردند . صف هایی که پشت ورودی چند تا کلاب معروف بود تا پایین خیابون امتداد پیدا کرده بود و ته مونده های سیگار بیشتر از همیشه گوشه و کنار خیابون ها ریخته بود .اینجور که معلوم بود ، مینسئوک بجای خونه توی کلاب پارتی راه مینداخت . ظاهرا اون یه بچه زرنگ پولدار بود و شریک یک کلاب توی یه جا توی هونگده است . تهیونگ اصلا نمیدوست که کجاست و وسط هونگده ایستاده بود و تلاش میکرد با
نقشه ی Naver راهش رو اونجا پیدا کنه .آدرسی که مینجه براش فرستاده بود تا جای ممکن مبهم بود: دستگاه اتوماتیک نوشابه کنار مغازه کوفته فروشی ، که در واقع میتونست تهیونگ رو هرجایی ببره .
"هیونگ کجایی؟"
صدای مینجه از اون طرف خط کم و زیاد میشد .
"باید ساعت 11 اینجا باشی اسم ما توی لیست مهمون های یونسئوکه "
تهیونگ با صدای هیس مانندی گفت :
"هیچ دستگاه نوشابه فروشی هیچ جا نیست!"
اطرافش رو نگاه کرد . نچ ، هیچ دستگاه نوشابه
فروشی یا مغازه کوفته فروشی توی دید نبود ."بیا منو ببر ، لطفا"
"باشه ، باشه ، وایسا ، تو الان کجایی؟"
"عه ، نزدیک سولبینگ؟!"
"تکون نخورد، الان میام"
بعد از 5 دقیقه سر و کله ی مینجه پیدا شد .
لباس های معمولی به تن داشت علیرغم این که خودش گفته بود این جا یک کلاب جدید شیک
و فوق العاده ست ، فقط یه شلوار جین تنگ ، تیشرتی که توی شلوارش بود و کت چرمی که
شونه هاش رو دربرگرفته بود . خب تهیونگ
نمیتونست در مورد خودش هم چیز زیادی بگه . اون شلوار گشاد همیشگی ، کفش های ورزشی و سویشرت به تن داشت ، لباس فرم پیش
فرضش برای هر مناسبتی ، حتی پارتی توی یک کلاب شیک ."فکر میکردم گفتی جای باحالیه"
تهیونگ این رو گفت وقتی که داشتند راهشون رو توی کوچه پس کوچه ها پیدا میکردند .مینجه با پوزخندی جواب داد :
"اگه واقعا جای باحالی نبود ، دعوتت نمیکردم!"اون درست در مقابل مغازه کوفته فروشی ایستاد ، و حدس بزن چی ، درست کنارش یک دستگاه اتوماتیک کوکا کولا بود ، یکی از اون مدل های قدیمی که روش نوشته هایی پرزرق و برق با فونت رِترو به چشم میخورد . تهیونگ میخواست بپرسه که الان دقیقا چه خبره ، اما مینجه همون موقع قدمی به جلو برداشت و دکمه ای رو فشار داد و
دستگاه نوشابه فروشی عملا کنار رفت و یک ورودی رو به نمایش گذاشت.وات دفاک؟!
"به جامعه سرّی خوش اومدی"
مینجه این رو گفت در حالی که نود درجه خم شده بود . مینجه باید تهیونگ رو که هنوز توی حالت نیمه
شوک و شگفت زده بود داخل میکشید . جداً کی فکرش رو میکرد که یه ورودی مخفی داشته باشه ، انگار که رویاهای بچگی آدم به واقعیت تبدیل بشند . در حالی که نگاه نه چندان خوشایند نگهبان
جلوی در داشت پشت سرشون رو سوراخ میکرد .کلاب کوچیک و دنجی بود ولی با وجود اینکه تازه ساعت 11 بود نسبتا شلوغ به نظر می اومد . آدم ها به پیشخوان بار تکیه زده بودند و پشت سر هم مینوشیدند و مسئول بار با عجله اینور و اونور میرفت و لیوان ها رو باسرعت فوق العاده ای جابجا میکرد . اونجا پر از دود بود و نور هایی که مرتب خاموش روشن میشدند و تهیونگ نمیتونست درست
نفس بکشه . همه جا پر از بوی دود و عود و الکل و ادمایی بود که سکندری میخوردند در حالیکه میخواستند راه خودشون رو به سمت پیست رقص باز کنند .متوجه شد که لیوانی توی دستش گذاشته شد و وقتی برگشت تا ببینه ، مینجه داشت بهش لبخند میزد .
"باید یکم شُل کنی"
تهیونگ میخواست جواب بده ، میخواست لب هاش رو داخل بکشه و چینی به بینیش بندازه و بگه که نیازی به این کار نیست و اون هرشب سوجو رو مثل آب میده بالا :/ ، ولی خب گفتنش فایده ای نداشت ،
داشت؟مینجه سوتی کشید .
"لعنت ، اون ودکای خالص بود"
مشخص بود که تحت تاثیر قرار گرفته .مثل بقیه ی شب های جمعه ، اولین شات فقط کمی دیدش رو تار کرد . اونشب تهیونگ به اندازه ای که گلوش شروع به سوختن بکنه نوشید .
انقدر با آدم های مختلف حرف زده بود که اسم هیچکدوم رو به خاطر نداشت ، و متوجه جنب و جوش روی استیج هم نبود ، شاید یکی دوتا
رپر داشتند اجرا میکردند . جایی عقب ذهن گیج و کندش به خاطر الکل ، به نظرش می اومد که اجراشون خوب بود ولی به خودش زحمت
نمیداد که توجه ای بکنه . چون احساس سبکی و پر مانند عجیبی داشت و نور های رقصان اون رو خوشحال کرده بودند ، و دست کسی دور کمرش پیچید و تهیونگ توی گردن اون شخص خنده ای کرد ، دهنش پوستش رو لمس میکرد و مزه ی شوری داشت ."یه لحظه وایسا"
اون شخص خندید .
____________________________________
خب گایز اینم از پارت روز دوشنبه مون 😍😍
چیزی به کامبک نمونده دیگه😱😍ووت و کامنت یادتون نره کیوتی های من 💖💜
_ نظرتون راجب مینجه چیه ؟🤔
CZYTASZ
°•keep the water warm•°
Romans. 〰️〰️〰️🀄️〰️〰️〰️ keep the water warm 〰️〰️〰️🀄️〰️〰️〰️ ▪️ Main Couple: #VKOOK . #KOOKV ▪️Genre: Romance. Dram. Angst. Smut ▪️Translat ▪️Up: Completed ( Season1) 🌼 آنچه خواهید خواند: "دیدیش؟" تهیونگ تکون نخورد "چیو دیدم؟" "دیدی چطور داش...