°•Part 29•°

686 96 14
                                    

"بازم کیمچی جیگه!"

پدر تهیونگ با لبخندی اینو گفت. ظرف بزرگ
غذا رو روی میز غذاخوری گذاشت در حالیکه که لبخند بزرگی روی لبش بود و تهیونگ فکر میکرد که بیش از حد از کار خودش راضیه، و بعد چهارزانو کنار سه نفر بقیه نشست.

هنوز جو کمی عجیب بود نه بین خودش و جونگکوک، بلکه بین خودش و مادرخونده ی جدیدش. نه اینکه شبیه خصومت یا حتی
نزدیکش باشه ، بلکه کمبود صمیمت بود. البته نه اینکه اون هم وقت صحبت کردن با مادر جدیدش رو داشته باشه، نه با وجود زندگی در فاصله ی دوری در سئول، با وجود غرق شدن توی انجام تکالیفش و
مطالعه کردن و خوابیدن توی اتاقی درست چسبیده به اتاق جونگکوک، از بین این همه آدم.

ولی مثل همیشه، اون با مشکلاتش رو به رو میشد. لبخند مودبانه ای به لب داشت و از کلمات درستی
استفاده میکرد.

برای اون توی کاسه غذا کشید، درست بعد از پدرش،
و بعد هم برای جونگکوک و در آخر برای خودش.
وسط غذا خوردنشون یین پرسید :

"شما پسرا به نظر عصبی میاید"

" واقعا؟"

تهیونگ قاشقش رو بیشتر توی غذاش فرو برد و خنده ای مصنوعی کرد و بلافاصله ادامه داد .

"فک کنم فقط خسته ایم اخه امتحانای پایانترم تازه تموم شده واسه همین ..."

و نگاهش به بغل دستش افتاد و برای لحظه ی کوتاهی جونگکوک رو دید که انگار چیزی توی گلوش گیر کرده باشه به سرفه افتاده بود. تلاشش برای
اینکه به نظر بیاد همه چیز مرتبه، بیش از حد لازم بود.

"به نظر میاد این قضیه ی با هم زندگی کردنتون نتیجه داده"

پدر تهیونگ اینو گفت و بعد ادامه داد .

"حداقل دیگه نمیخواید کله ی همدیگه رو بکنید"

فقط اگه میدونست ... تهیونگ با خودش اینطور فکر میکرد. میز غذا مثل همیشه پر از مکالمه ها و شوخی های مودبانه بود، تهیونگ به استراحت نیاز داشت. اما بدترین قسمتش موبایلش بود که هر
دقیقه صدا میداد و با اینکه روی حالت سایلنت بود، اما صدای ویبره اش توی اون اتاق کوچیک قابل شنیدن بود و جوری روی پارچه ی شلوارِ روی رونش تشنج میکرد که انگار حرف مهمی برای گفتن داشت.

و وقتی پایین رو نگاه کرد متوجه شد که مینجه داشت پیام میداد، و راستش اون هنوز هم به مینجه به چشم یه دوست خوب نگاه میکرد. واقعا اینطور بود، اما اول اون اتفاق توی کلاب و حالا هم این پیام دادن های بی حدش  ؛ و تهیونگ نمیدونست که دیگه باید چه فکری بکنه.متوجه تغییر حالت چهره اش نشده بود تا اینکه یین پرسید.

"چیزی شده؟"

تهیونگ اطمینان داد .

"نه هیچی"

°•keep the water warm•°Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon