°•part 13•°

856 138 23
                                    


پاییز 2015 _ بخش 2
~~~~~~~~~~~~~~~

اولین باری که تهیونگ چشمش به جونگکوک افتاده بود ، فکر میکرد که جونگکوک قویه ، که فقط از پوست و عضله ساخته شده ، شونه هاش هر باری رو تحمل میکنند و ران هاش از اهن اند .
و تهیونگ خیلی هم اشتباه نمیکرد ؛ خیلی هم درست فکر نمیکرد ، این افکار به سرعت از ذهنش عبور کرد ، وقتی پسرک رو میدید که بین خودش و دیوار گیر افتاده بود .

تهیونگ اونقدرها هم از جونگکوک بلند تر نبود ،
نهایتاً یک یا دو اینچ، و بدنش در مقابل اون شبیه یک تیکه چوب نازک بود ، ولی به دلایل نامعلومی تهیونگ اونی نبود که مثل یک حیوون که توی قفس گیر افتاده ، به سنگینی نفس میکشید ، مخلوطی
از وحشت و نا امیدی و چیز دیگه ای توی
چشم هاش بود . تهیونگ اونقدرها هم از جونگکوک بلند تر نبود ، ولی الان واقعا حس میکرد یک سر و گردن ازش بلندتره .

خیلی نزدیک بودند ، با خودش فکر میکرد . اونها خیلی بهم نزدیک بودند . تنها چیزی که میتونست ببینه جونگکوک بود . (چشم هاش ؛ بینیش ، و
حرکت سیب گلوش ، عضلات صاف کشیده شده روی گردنش که در معرض دید تهیونگ بود ) ولی یک ثانیه بعد تنها چیزی که میدید توده ای مبهم خاکستری و قهوه ای رنگ بود . فقط سه ثانیه طول کشید تا اون بفهمه که جاهاشون عوض شده ؛ که جونگکوک مچ دستش رو محکم گرفته و الان اونی بود که به دیوار چسبیده بود .

"وات د فا..."

جونگکوک به جلو خم شد و تهیونگ کاملا از وجود دست های پسرک در کنار سرش ، چسبیده به دیوار ، آگاه بود . فقط چند اینچ فاصله داشت ، خیلی نزدیک بود ، اما به سختی میشد گفت که لمسش میکنه .

خیره شدن به چشم های جونگکوک واقعا سخت بود ، وقتی که با بالاتنه ی برهنه ای درست روبه روش بود تا اون رو بین بازوهاش بگیره در حالیکه
نگاه خیره پسرک تاریک و داغ بود ، چشمهاش خمار بود و چیزی توی اونها میسوخت . مردمک هاش به قدری گشاد بودند که تقریبا قسمت رنگی چشمش قابل تشخیص نبود .

یک انگشت به آرومی گونه اش رو نوازش کرد ، پوست زبر سرانگشت شست جونگکوک با ملایمت روی پوستش حرکت میکرد . و تهیونگ خشکش زد ، نمیتونست هیچکاری بکنه وقتی گلوش داشت توی آتیش میسوخت و قلبش یک میلیون بار در ثانیه میکوبید .

دهن جونگکوک باز شد ، انگار که میخواست چیزی بگه . حتی با وجود وضعیتی که تهیونگ توش گیر افتاده بود ، اون میخواست بدونه . اون واقعا میخواست بدونه توی سر پسرک چی میگذره ؛ چه پیام های سرّی قراره الان رمزگشایی بشند . ولی انگار بازی سرنوشت از حقه های ظالمانه اش لذت میبرد . تنها چیزی که نیاز بود یک قدم اشتباه بود
و تهیونگ احساس کرد چیزی پایین تنه اش رو لمس کرد .

یک برجستگی که به طرز مشکوکی شبیه آلتی بود که توی پارچه ی نازک کتونی بلند شده بود . صدای آرومی از دهن جونگکوک بیرون اومد ، ولی اون با تلاش عاجزانه ای لب پایینش رو گاز گرفت تا جلوش رو بگیره . سعی کرد عقب بره اما فقط مقابل پایین تنه تهیونگ جابجا شد به جای اینکه
واقعا عقب بکشه ، و این بار ناله ای که از دهنش خارج شد ضعیف نبود .

باشه ، این خیلی بد بود . این واقعا بد بود . شلوار تهیونگ داشت تنگ تر میشد و وضعیت جونگکوک هم اصلا بهتر به نظر نمیرسیدد، پلک های نیمه باز و بند انگشت های فرو رفته در دیوار ، نفس های
سنگین و بلند توی اتاق ساکت .

تهیونگ آب دهنش رو قورت داد و صداش حتی توی اون جو متشنج هم واضح بود و به نظر میومد که باعث شد جونگکوک به خودش بیاد .چشم های جونگکوک گشاد شد . نفسی کشید و دست هاش رو به سرعت از روی دیوار و کنار سر تهیونگ عقب کشید انگار که سوخته باشه .

جونگکوک با لکنت گفت
"فاک ، من ... فاک ، متاسفم..."

در حالی که با گفتن هر کلمه قدمی به عقب برمیداشت . تهیونگ میخواست دستش رو دراز کنه ، واقعا میخواست ، میخواست شونه های برهنه ی جونگکوک رو بین بازوهاش بگیره و و فشار بده تا
دیگه نتونه ازش دور بشه . شاید میتونست اون رو دوباره جلو بکشه و بفهمه که الان واقعا چه اتفاقی داشت میفتاد ، اما انگار که به زمین میخ شده باشه نمیتونست کاری بکنه جز اینکه با نگاه خالی به جونگکوک خیره بشه و احساس کنه که قفسه سینه خودش به سختی بالا و پایین میشه انگار الان اون بوده که داشت عضو تحریک شده اش رو به پایین
تنه جونگکوک میمالید . (البته یک پایین تنه خیلی جذاب ، وی لاینی که توی شلوار گرمکنش پایین میرفت و ... باشه ، بسه )قبل از اینکه بتونه کاری بکنه جونگکوک رفته بود . به سرعت ناپدید
شده بود و تهیونگِ گیج و دری که با عجله بسته شده بود رو پشت سرش باقی گذاشته بود .

____________ _______________ __________

های گایز چطورید ؟

این پارتم سریع آپ شد چون تقریبا اماده بود و ویرایش آخرش مونده بود . امشب اگه بتونم یه پارت دیگه هم آپ میکنم .

خدایی استقامت این دو بشر رو تحسین میکنم در برابر این همه جذابیت تونستند تا الان دووم بیارن 😂 به نظرتون سد مقاومتشون کی میشکنه ؟

راستی برای کامبک اماده اید ؟
خودم صد البته که نه 😐😂. احساس میکنم این کامبک جونمو میگیره دیگه . بیاین دسته جمعی دعا کنیم این دفعه بیگ هیت لطفی کنه و ساب یونیت تهکوک داشته باشیم .

ووت و کامنت یادتون نره کیوتی های من .

°•keep the water warm•°Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin