°•part 27•°

697 104 13
                                    

"یه مدل موی جدید"

"جونِ تو"

"جونِ تو"

دقیقا چهارساعت بعد، یکِ نیمه شب بود و جیمین بعد از اینکه به طور تحسین آمیزی آروم روی
شونه ی خودش میزد و به خودش میگفت که آفرین کارت خیلی خوب بود، از اونجا رفته بود و تهیونگ
تنها بود و داشت تلاش میکرد موهای تازه رنگ
شده اش رو با سشوار مدل بده. کوتاهی موهاش درست مثل قبل بود، همون مدل گرد و تقریبا کاسه ای شکل که به خاطر تنبلی بلند و پریشان شده بود ، ولی رنگ موهاش الان حتی از پوستش هم روشن تر بود، بلوندِ شِنیِ روشن .
که جیمین قسم خورده بود که باعث میشد
چهره اش بدرخشه. اگرچه تهیونگ در این باره شک داشت، ولی، مثل همه ی چیزای دیگه، تصمیم
گرفته بود امتحانش کنه.

و البته از سرِ شانسش، در آپارتمان با صدای آرومی باز شد، درست وقتی که کارش با موهاش تموم شده بود  و اونا خشک شده بودند، و شاید بیش اندازه خشک به خاطر رنگ کردنشون، ولی کاملا درهم
برهم بودند ، انگار تمام تلاشش برای مرتب کردن موهاش داشت خودشو نشون میداد.

"هیونگ"

جونگکوک با صدای بلند گفت. کاملا خیس بود، لباسش به پوستش و موهاش به پیشونیش چسبیده بود. و تهیونگ مجبور بود خودش رو جمع و جور کنه ، برای این که چک کنه آیا بیرون داره بارون میاد   (نه، نمیاد )  و هم برای اینکه نگاهش رو از فرم عضلات جونگکوک که از روی تیشرت نازکش  مشخص بودند ، بگیره ( فاک، داشته تمرین میکرده؟)

"جونگکوکی"

تهیونگ سری تکون داد. سشوار رو یه گوشه انداخت .  ( باشه، قبوله، اون رو با احتیاط روی زمین گذاشت چون اصلا دلش نمیخواست بخاطر یه فنِ قابل حملِ مجلسی در اثر برق گرفتگی بمیره )
و گلوش رو صاف کرد.

تا جایی که میشه طبیعی رفتار کن، تهیونگ،
زودباش، تو میتونی انجامش بدی .

"پس، تو از سالن بدنسازی اومدی؟"

جونگکوک گفت "اوه نه"

هر کلمه اش با دقت و حساب شده ادا میشد،
انگار که داشت روی لایه ی نازکی از یخ راه میرفت

"از استودیو، تمرین رقص"

تهیونگ میخواست بخنده، ولی میدونست در این لحظه هیچکس خوشش نمیاد. اون الان یه شلوارک و بلوزِ گیبلی ـش (Ghibli ) رو به تن داشت، موهای کاملا درهم برهم و با یه رنگ جدید و متفاوت؛ جونگکوک تازه از تمرین برگشته و به شدت به یه دوش نیاز داشت، و همه چیز خیلی عجیب غریب بود.

ظاهر و لباس هیچکدومشون برای یه صحبت جدی مناسب نبود، و چیز خاصی درباره ی حرف زدن با
کسی وجود داشت که میخواستی بعد از چند روز برای اولین بار باهاش صحبت کنی، کسی که باهاش زندگی میکنی، کسی که باعث میشد تمام هجاهایی که در مواقع دیگه به آسونی به زبونت جاری میشن رو با لکنت و سختی ادا کنی.

°•keep the water warm•°Where stories live. Discover now